عادت کرده ام

عادت کرده ام…
به اینکه همیشه در بحرانهای زندگی ام…
خودم هوای خودم را داشته باشم…
در شب های بی خوابی ام,سرم را در بالش فرو کنم و خیسی بالش رابه جان بخرم…
وقتی بغض میکنم …
زانوهایم را در آغوش بگیرم و خودم را دلداری بدهم…
عادت کرده ام وقتی باد می آید کلاهم را سفت بچسبم,نه بازوی بغل دستی ام را…
یاد گرفتم با روی گشاده لبخند بزنم…
لبخندی که دیگر خودم هم معنیش را نمی دانم…
میبینی ؟!
تنهایی با همه دردی که دارد…
مرا "مرد" به بار آورده………
دیدگاه ها (۲)

جنازه های بسیاریروی دست کاغذ ها می ماند،وقتی نباشی...دلتنگی،...

نقاشان...!!!محتاج مدلهای برهنه اند؛؛برای آفریدن پرده های درخ...

گاهی دلت بهانه‌هایی می‌گیرد که خودت انگشت به دهان می‌مانی......

تو در مورد دلتنگی واقعی چیزی نمیدونی چون این تنها زمانی اتفا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط