دوستت دارم و هراسانم دقایقی بگذرند، که بر حریر دستانت دست نکشم و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم و در مهتاب شناور نشوم سخنات شعر است خاموشی ات شعر و عشقت آذرخشی میان رگ هایم چونان سرنوشت...
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.