خدایا

خدایا...
قصه وکالت را زیاد شنیده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم ،
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را نه...
رازی بنام " توکل " ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی، دستانت در دست من است...
"بنده من، نگران نباش
و به من اعتماد کن..."
دیدگاه ها (۳)

آمیییییین🙏

خواسته هایت را بسپار به خدایی که تمام کارهاش بموقع ستشک نکن ...

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزینبینم ات که غریبانه اشک می ریز...

خدا همین جاست، نیازی به سفر نیست خدا همان گنجشکی است که صبح ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط