آخرین عکس
آخرین عکس،
نه روی دیوار بود
نه در قابِ چوبی خاموش.
آخرین عکس،
در مردمک چشمانت افتاد
وقتی هنوز
جهان،
از تو عبور نکرده بود.
من
آنجا بودم،
درون برق بیپناهی که
لحظهای پیش از غروب
در چشمانت لرزید.
چه تصویری بود…
من،
در تو،
و تو
در آستانهی عبور.
هیچکس آن عکس را نگرفت،
اما من
هر شب در حافظهام ظاهرش میکنم
با نوری که
از درون دل تیرهی جهان
سر میزند.
بعد از آن،
هیچ نگاهی،
دیگر مرا نگه نداشت.
من
از آن لحظه به بعد
روی زمین نیستم،
در انعکاس بیپایان آن تصویر
ماندهام…
جایی میان تو
و نبودن.
نه روی دیوار بود
نه در قابِ چوبی خاموش.
آخرین عکس،
در مردمک چشمانت افتاد
وقتی هنوز
جهان،
از تو عبور نکرده بود.
من
آنجا بودم،
درون برق بیپناهی که
لحظهای پیش از غروب
در چشمانت لرزید.
چه تصویری بود…
من،
در تو،
و تو
در آستانهی عبور.
هیچکس آن عکس را نگرفت،
اما من
هر شب در حافظهام ظاهرش میکنم
با نوری که
از درون دل تیرهی جهان
سر میزند.
بعد از آن،
هیچ نگاهی،
دیگر مرا نگه نداشت.
من
از آن لحظه به بعد
روی زمین نیستم،
در انعکاس بیپایان آن تصویر
ماندهام…
جایی میان تو
و نبودن.
- ۲.۲k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط