ودیگر جوان نمیشوم

ودیگر جوان نمیشوم.
نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو.
و دیگر به شوق نمی آیم
نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو.

چه نامرادی تلخی...
و دریغا !
چه تلخ تلخ فرو میریزم.
با سنگینی این غربت عمیق در سرزمین اجدادی خویش.
و مگر فراموش میشود...

#محمدرضا_عبدالملکیان
دیدگاه ها (۱)

چه اشتباه فاحشی است که همگان می پندارند از میان دو رقیب آن ک...

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد،از ریل خارج نمی شود!و م...

‍ یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم، که کفش هایم پاشنه های بلن...

🖇 تنهایی کافه رفتن را یاد بگیرتنهایی مهمانی رفتن راتنهایی سف...

و دیگر جوان نمیشومنه به وعده ی عشق ونه به وعده ی چشمان تو !و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط