رمان جذابببب
پارت ۸
میترا : دیدم یه اقا جلو در داره با سیاوش حرف میزنه اروم رفتم پایین داشتم نگاشون میکردم که اومدن تو حال نشستن حرف میزدن خواستم پاشم اروم برم تو اتاق که دستم خورد به گلدون افتاد شکست یهو نگاه اون مرده با سیاوش افتاد روم منم فقط یه تیشرت تنم بود دوییدم رفتم بالا ولی هنوز نگاهای اون مرد رو یادمه خیلی اشنا بود یهو یادم اومد اون مهرداد بود واااایی اون اینجا چیکار میکرد اصلا من چرا اینجام وااای اون شربتی که دیشب سیاوش بهم داد مطمئنم یه چیزی توش بوده کلی فکر ذهنمو مشغول کرده بود که یهو در با شتاب باز شدو قیافه ی درهم سیاوش نمایان شد رگ گردنش باد کرده بود صورت از عصبانیت کبود شده بود یهو اومد گلومو گرفت چسبوندم به دیوار دیگه نفس کم اوردم داشتم خفه میشدم
سیاوش : چرا اومدی بیررررون مگهههه نگفتتتممم نیییااااا
میترا : گلومو ول کرد شروع کردم به سرفه کردن نزدیک بود خفه شم سرمو بلند. کردم نگاهی به سیاوش کردم که نقابشو دراورده بود س.
درصورت خیلی خشگلو مردونه ای داشت مهو چهرش بودم که متوجه شد نگاش میکنم
سیاوش : میترا با عشق زل زده بود بهم کلا تعجب کرده بودم بهش گفتم به چی نگا میکنی؟
میترا : به تو صورت خیلی خشگلی داری
سیاوش : تازه یاد نقاب افتادم
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.