زودباور بودم
زودباور بودم
من می دانم
نباید به حرف هایش
دل خوش می کردم
نباید به نگاهش
عادت می کردم
آخر
دلچسب بود حضور کوچکش در تنهایی بزرگم
عالی بود شعارهای کودکانه اش مثل فیلم های رمانتیک عاری از تلخی واقعیت
نباید به صدایش
سازم را کوک می کردم
نباید به دلش
قلبم را هدیه می دادم
آخر
نو بود دستان خشکش در دستان آزادم
عجیب بود مردمک های چشمش مثل نوای گریه نوزادی پاک
زود باور بودم
من می دانم
رزا افروزیان
من می دانم
نباید به حرف هایش
دل خوش می کردم
نباید به نگاهش
عادت می کردم
آخر
دلچسب بود حضور کوچکش در تنهایی بزرگم
عالی بود شعارهای کودکانه اش مثل فیلم های رمانتیک عاری از تلخی واقعیت
نباید به صدایش
سازم را کوک می کردم
نباید به دلش
قلبم را هدیه می دادم
آخر
نو بود دستان خشکش در دستان آزادم
عجیب بود مردمک های چشمش مثل نوای گریه نوزادی پاک
زود باور بودم
من می دانم
رزا افروزیان
۳.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۰