انقلاب چشمان تو بود و من دلداده

انقلاب چشمان تو بود و منِ دلداده
به جمهوری آغوشت
که تنها وطنم بود پناه برده بودم
که اگر تا ابد به زندگی ام گره میخوردی
تمام تنهایی روزهایم پایان می یافت
اما تو نیامدی و نشدی بانی آروزهای شیرینم...
و من از شدت خستگی لحظه هایم
توی کافه ای دنج نشسته بودم
و از پشت پنجره ها
به مشت های گره خورده ی
مردم مظلومی می نگریستم
که مثل من انقلابشان شروع یک نابودی بود
و من تمام بهمن را بهمن کشیدم
مگر زن های عاشق سیگار نمی کشند؟

#
دیدگاه ها (۱۸)

گوشه ی قلب تمام آدم ها یک صندلی خالی ست!و باد همیشه از همان ...

یا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تنگ در آغوش بگیرم که بمی...

در هیاهوی عشق بوسه ای از درختگونه‌هایت چیدم زیرا من‌‌عاشق چی...

ندانم چه ای هرچه هستی تویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط