عندما حببتک

عندما أحببتک،
تمنیت أن تکسر مخاوفی ولیس قلبی!

وقتی دل به تو دادم، آرزو داشتم ترس‌هایم را بشکنی، نه دلم را...!

#مشعل_حمد
#ترجمه_محمد_حمادی
دیدگاه ها (۱)

آنقدر سرگرمِ دوست داشتنت بودمکه یادم رفت غروبِ جمعه اس !که ی...

گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح ...گفتم که چهره‌ی تو از آن د...

در این روزهای رو به پایان پائیز ،اگر هوای خیابان‌های خلوتِ ن...

خبر داری چرا وقتی دل بی‌تاب میگیردسراغ از خاطراتی دور اما نا...

تک پارتی در خواستی تهیونگ وقتی که همش سرمون تو گوشیه و همش ح...

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط