دستی که از حوالی خورشید میوزد
دستی که از حوالی خورشید میوزد
گاهی خیال خداییِ مترسک را
بر میآشوبد و هراس میبخشد.
چشمی که در سرخی غروب گُر میگیرد
تفسیر بغضِ مانده در گلویِ باغِ بی باران را
به ابری میبخشد
که بی دلیل رودخانه میشود.
چقدر تو را ماه میخواهم،
در آغوش برکههایِ جامانده از قرارهایِ عاشقانه
در زمستانهای جنوبِ لبخندهایت.
جغرافیا!
تاریخِ پیدایش گونههای آبدارت را
هیهات که بتواند بر لوحی بنگارد.
#خلیل_شیخیانی
http://t.me/tordinehaetartaneh
گاهی خیال خداییِ مترسک را
بر میآشوبد و هراس میبخشد.
چشمی که در سرخی غروب گُر میگیرد
تفسیر بغضِ مانده در گلویِ باغِ بی باران را
به ابری میبخشد
که بی دلیل رودخانه میشود.
چقدر تو را ماه میخواهم،
در آغوش برکههایِ جامانده از قرارهایِ عاشقانه
در زمستانهای جنوبِ لبخندهایت.
جغرافیا!
تاریخِ پیدایش گونههای آبدارت را
هیهات که بتواند بر لوحی بنگارد.
#خلیل_شیخیانی
http://t.me/tordinehaetartaneh
- ۹۶۸
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط