پارت

پارت ۹۲

#جونگکوک
تقریبا ساعت ۷ شب بود که بعد از تمرین توی کمپانی میخواستم برگردم خونه .. سومی هنوز نرفته بود .. خیلی نگرانش بودم... الان چه حسی داره !! رفتم و در زدم گفت بیام توو...
رفتم دیدم که با بدو اومد سمتم و اومد توی بغلم.. هنگ کردم یعنی حالش خوب شده ؟؟
من: سومی!!!
سومی: کوکی دلم برات تنگ شده بود فکر کردم رفتی خونه !!
من: نه نرفتم ... همش تو فکرت بودم سومی !
ازم جدا شد و نگاهم میکرد.... حالش خوب بود ..
من: سومی یه خبر خوب دارم برات ! پی دی نیم ترتیب یه سفر تفریحی داده برا گروهمون ! به فرانسه
سومی: واقعا ؟؟ خیلی خوبه که !! 🥺
من: چرا ناراحت شدی سومی !!
سومی: اینکه ازت دورم منو ناراحت میکنه کوکی !
من: و..وایسا ببینم فکر کردی بدون تو من میرم ؟؟ امکان نداره !!
سومی: جونگ کوک ! باید بری ! من نمیتونم باهاتون بیام...
من: نه نمیشه ! مگه میشه بدون تو ؟؟!! با جویی حرف میزنم تا بتونم تورو هم با خودم ببرم !
سومی: با جویی؟؟!💔 هنوزم برات جایگاه خاصی داره جونگ کوک ؟ راستشو بگو !
من: سومی! تو برام جایگاه خاصی داری نه اون !
سومی: ولی بازم اون عشق اولت بوده !! تو از چی من خوشت اومده؟ من که اصلا شبیه جویی نیستم !!
من: مگه باید شبیهش باشی ؟!!! نکنه فکر کردی تو جایگاه اونو برام پر کردی ؟؟!
سومی: پر نکردم ؟!
من: تو واقعا منو دیوونه میکنی !! معلومه که نه ! تو اصلا با اون شباهت نداری و این یعنی من تو رو به خاطر خودت به خاطر ویژگی ها و قلب مهربونی که داری دوست دارم ! تو با اون فرق میکنی !
یهو لباشو گذاشت روی لبام و محکم بوسم میکرد. دلم‌تنگ شده بود برای این حس ! دستامو انداختم دور کمرش و خودمو بهش چسپوندم ! ازم جدا شد ..
سومی: دوست دارم !❤
من: اگه دوستم داری باهام بیا پاریس !
سومی: با استاد حرف بزن تا بیام ..
من: فرانسوی بلدی حرف بزنی ؟؟
سومی: ملومه که بلدم !! ۴ سال تموم اونجا درس خوندما!!
من: خب پس میشی راهنمای من !
سومی: کوک !
من: میدونم ! .. دوست دارم دیوونه ! ❤
دستامو گذاشتم دو طرف صورتش و لبامو آروم روی لباش گذاشتم.. ضربان قلبم رفت بالا و گرمم شد. یکی پشت در اتاق داشت با کارکنا حرف میزد ... به سرعت از هم جدا شدیم ... جویی بود اوند توی اتاق و متعجب و منحرف نگاهمون میکرد !
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
دیدگاه ها (۲۴)

پیج جدیدم !! https://wisgoon.com/MAH_BLSTAY

پارت ۹۳#سومی استاد اومد توی اتاق خیلی هول کردم ولی سریع خودم...

به مناسبت چهارشنبه سوری میخوام سور بدم ۲ پارت از رمان بالها ...

متاسفانه تا لایک پست های قبلی ۴۰ نشه تز پارت بعدی خبری نیست ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

می‌دونی چرا نتونستم حالتو خوب کنم؟چون دوست داشتی حرفایی که ب...

سولیا...نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده..نمیدونی چقدر به خاطرت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط