فاطمیه
کوچه را جارو زد و خاکسترش را جمع کرد
تکه های مانده از بال و پرش را جمع کرد
روی خاک کوچه پر بود از ردِ خونش هنوز
خاک های پر ز خون پیکرش را جمع کرد
یادش آمد آن دوشنبه فاطمه افتاده بود
فضه آمد، همسرِ پشت درش را جمع کرد
تا نماند چادرش خاکی به زیر دست و پا
زینب آمد زود آنجا چادرش را جمع کرد
«زینبم کوچه نرو، کوچه ندارد امنیت»
از میان دست و پاها ، دخترش را جمع کرد
فاطمه با پیکری مجروح آمد کوچه، تا ...
مرتضی تنها نباشد، خاطرش را جمع کرد
بعد از آن روز دوشنبه، مرتضی در خانه ماند
چون جنینی بین زانوها سرش را جمع کرد
تا نگیرد بغض های زینب از او صبر را
اشک های چشم خیس دخترش را جمع کرد
جای خالی مانده ی زهرا قرارش را گرفت
من نمی دانم چگونه بسترش را جمع کرد؟
آه زهرا بی اثر هرگز نبوده، چون خدا
از میان بی وفاها ، کوثرش را جمع کرد
-
شاعری می خواند شعری با گریز کربلا
پاره پاره بیت های آخرش را جمع کرد
گفت:آه ای کاش بودی کربلا، زیرا حسین
در عبا نعش علیِّ اکبرش را جمع کرد ...
رفت تا سمت فرات و روی خاک طف نشست
تکه های مانده از آب آورش را جمع کرد
...
دست برد و از گلوی کوچک شش ماهه اش
قطره های خون حلق اصغرش را جمع کرد ...
خیمه ها آتش گرفت و کودکان در اضطرار
زینب آنجا ، یک تنه ، دور و برش را جمع کرد ...
عصر عاشورا که خواهر بین قربانگه رسید
ذره ذره تکه های پیکرش را جمع کرد
غصه های کوچه ها، گودال ها، ناگفتنی است
شاعری از پا فتاد و، دفترش را جمع کرد
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا #فاطمه #زهرا #عاشقانه #عاشقانه_ها #عشق #خاص #مذهبی
تکه های مانده از بال و پرش را جمع کرد
روی خاک کوچه پر بود از ردِ خونش هنوز
خاک های پر ز خون پیکرش را جمع کرد
یادش آمد آن دوشنبه فاطمه افتاده بود
فضه آمد، همسرِ پشت درش را جمع کرد
تا نماند چادرش خاکی به زیر دست و پا
زینب آمد زود آنجا چادرش را جمع کرد
«زینبم کوچه نرو، کوچه ندارد امنیت»
از میان دست و پاها ، دخترش را جمع کرد
فاطمه با پیکری مجروح آمد کوچه، تا ...
مرتضی تنها نباشد، خاطرش را جمع کرد
بعد از آن روز دوشنبه، مرتضی در خانه ماند
چون جنینی بین زانوها سرش را جمع کرد
تا نگیرد بغض های زینب از او صبر را
اشک های چشم خیس دخترش را جمع کرد
جای خالی مانده ی زهرا قرارش را گرفت
من نمی دانم چگونه بسترش را جمع کرد؟
آه زهرا بی اثر هرگز نبوده، چون خدا
از میان بی وفاها ، کوثرش را جمع کرد
-
شاعری می خواند شعری با گریز کربلا
پاره پاره بیت های آخرش را جمع کرد
گفت:آه ای کاش بودی کربلا، زیرا حسین
در عبا نعش علیِّ اکبرش را جمع کرد ...
رفت تا سمت فرات و روی خاک طف نشست
تکه های مانده از آب آورش را جمع کرد
...
دست برد و از گلوی کوچک شش ماهه اش
قطره های خون حلق اصغرش را جمع کرد ...
خیمه ها آتش گرفت و کودکان در اضطرار
زینب آنجا ، یک تنه ، دور و برش را جمع کرد ...
عصر عاشورا که خواهر بین قربانگه رسید
ذره ذره تکه های پیکرش را جمع کرد
غصه های کوچه ها، گودال ها، ناگفتنی است
شاعری از پا فتاد و، دفترش را جمع کرد
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا #فاطمه #زهرا #عاشقانه #عاشقانه_ها #عشق #خاص #مذهبی
۵.۴k
۲۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.