چشمهایت

چشم‌هایت
آن برگ‌های روز و قطره‌های شب‌نم،
آن بیشه‌زارانِ باد و خنده‌های عطر‌آگین
آن بال‌ها که جهان را از روشنی در پناه خود گرفته‌اند
آن کشتی‌های مملو از آسمان و دریا
آن بلوا‌گران وچشمه‌ساران رنگ‌ها
آن رایحه‌ی نو‌خاسته‌ی جوجه‌های فلق
که همواره می‌آرمد به روی کاهِ کواکب

آن‌گونه که روز وابسته به پاکی‌ست
جهان به تمامی بسته‌ی چشم‌های پاک و معصوم تو‌ است
و خون من همه سر‌ ریز می‌شود در نگاه‌های تو...
دیدگاه ها (۱)

دقت کنیم

‌براے لمس خوشبخٺے داشٺن دسٺهایٺ ڪافیسٺ...

" رفیق مجازی من "نه تا به حال تو را دیده امنه با هم نان و نم...

اجازه بده! دوستت بدارم...دیوانه وار،چون عاشقی کنج نشینِ میخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط