نمیتوانم از این بغض بی اراده بگویم

نمی‌توانم از این بغضِ بی اراده بگویم
که با سواره چه حرفی من پیاده بگویم؟

پناه می‌برم از شرِ شهرِ بی تو به غربت
به گوشه‌ای که غمم را به گوش جاده بگویم

که سخت منزوی‌ام کرده است عشق تو، بشنو:
«دلم گرفته برایت، سلیس و ساده بگویم»

#سجاد_رشیدی_‌پور


پی‌ن: مصراع آخر از حسین منزوی‌ست.
دیدگاه ها (۲۹)

چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوستدو دیده ام مژه بر هم، دمی...

ز بس که بال زد دلم‌، به سینه در هوای تواگر دهان گشودمی، کبوت...

تمام روزاگر بی تفاوتماما؛شبم قرین شکنجهدچار بیداری است...#حس...

یادت به دانه های برف میماند !!سبک و بی خیالسرد و بی رحم نرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط