حکایت عارفی سی سال مرتب ذکر می گفت استغفر الله
#حکایت عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الله
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم!
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک *الحمداللهِ* نابجاست!
روزی خبر آوردند ...
بازار بصره آتش گرفته،
پرسیدم حجره ی من چه؟
گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله...
معنی آن این بود که مال من نسوزد،
مال مردم ارتباطی به من ندارد!
آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه
خدا خواهی
چقدر از این *الحمدلله ها*
گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟🌺 #فردوس_برین
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم!
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک *الحمداللهِ* نابجاست!
روزی خبر آوردند ...
بازار بصره آتش گرفته،
پرسیدم حجره ی من چه؟
گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله...
معنی آن این بود که مال من نسوزد،
مال مردم ارتباطی به من ندارد!
آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه
خدا خواهی
چقدر از این *الحمدلله ها*
گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟🌺 #فردوس_برین
- ۴.۵k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط