✍عشق

🌸عشق سراسیمه اوج می‌گیرد و لبخند مهمان لبها می‌شود.

🌺قلب فاطمه از تاب محبت علی بی‌تاب اما با سنگ چند زن سنگ دل شکسته است.

☘اشک از گوشه‌ی چشمش باریدن گرفت
و پدر، آن مهربان ازل، اورا صدا زد:«چی شده دخترم‌؟ به این وصلت راضی نیستی؟»

🌸_خدا می‌دونه که راضی ام پدر؛ اما زنها از فقر علی گفتن و اینکه چطوری راضی به ازدواج با او هستم؟!»

🌺پدر لبخند زد .چشم در چشم دخترش دوخت و با دستی به چانه‌ی او، سرش را بالا آورد، گفت: «می‌خوای بدونی علی چه محاسنی داره؟»

☘_البته پدر.

🌸_به آسمان نگاه کن.

🌺 تصویر هزار شتر که هرکدام باری سنگین از کتاب بر دوش دارند، پیش چشم زهرا نقش می‌بندد.

☘_دیدی دختر بابا هرکدام از این شتران هزار وصف از علی حمل می‌کنن و هیهات که به آخر برسن.

🌸فاطمه چشم از آسمان بر داشت و عشق به علی را روی لب زمزمه کرد و گفت : «راضیم به رضای خدا و پیامبرش. راضی ام به همسری علی»

🌺و عشق پایکوبان چرخید...

#داستانک
#به_قلم_ترنم
#ارتباط_با_والدین


🆔 @tanha_rahe_narafte
دیدگاه ها (۱)

🌸 بار الها

✨شکوفه

✍️حضرت کوثر، فاتح خیبر

✍️هلهله و شادی فرشتگان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط