🍒🌱برای ثبت اهدافت ، نزن جار و نکن بلوا !
🍒🌱برای ثبت اهدافت ، نزن جار و نکن بلوا !
بدون هیچ جنجالی زبانزد شو در این دنیا
همیشه لنگ باشی در مسیر زندگی وقتی؛
سپردی کار امروزت ، به قول و وعدهٔ فردا !
همانقدری که مایه داری از خود قابل درکی
توقع را نبر بالا ، نزن بیهوده دست و پا !
وَ من هم مثل خیلی از شماها عاشق شعرم
وجودم شد غزل ها مثنوی هایی چنین زیبا
زمانی را که طبع شعر و احساسم شکوفا شد
کسی میگفت باور کرده ای شاعر شدی آیا ؟
که باور داشتم همپای پروین و فروغم من؛
و میگفت او که میبینم خیالاتی شدی حالا !
و من خاموش می پیمودم این راهِ هزاران شب
ندیدم شعری از او را که باشد خوب و با معنا
نرفت از یاد من هرگز همه زخم زبان هایش
به هر در زد که چشمِ خلق بیند خواریِ من را
سپردم تا زمان چرخش بچرخد، نوبتش آید
ندانست او به زودی میشود در انجمن رسوا
ندارم ادعا هرگز ! نگفتم شاعرم ، شعرِ ترم آری!
که با هر واژه بر لب ها کشیدم خنده ای زیبا
تمام سعی او سرکوب من ، سَرخوردگی ها بود
اشاره بر قلم کردم ، به جای من زبان بگشا !
درختی را که گفتی کرم دارد از خودش دیدی!
که با هر تیشه ات بر ریشه اش شد قامتش افرا
ببین از تیشه هایت شاخ و برگش بارورتر شد
هزاران واژه رقصان شد ، شکوفا ، زنده و گویا
هر آنکس جایگاهش را نگه دارد بزرگ است او!
نخواهد شد خری با عرعرش فهمیده ای والا
نمی چسبد به گوهر وصلهٔ ناجور و ناپاکی !
طلا هم لای کوهی خاک باشد می شود پیدا
سرت منت نباشد تا که باور در وجودتوست
نگیرد کرکسِ پیر اسم و رسم و مَنسبِ عَنقا
از آن کشتی که میگفتی به گِل خواهد نشست اینک؛
به کوریِ دو چشمانت ، شده معشوقه ی دریا
زمینی را که پاشیدی به رویش تخمِ بد ذاتی ؛
به لطف پاکیِ خاکش ، زده پس بذرِ نکبت را
نه دریاها که اقیانوس هم با یک دهانِ سگ؛
نخواهد شد نجس ، بیهوده باشد این تقلاها
زلالِ آب چشمه تا ابد شیرین و شفاف است
نگیرد در خودش ، ناخالصی های اضافی را
اگر ضرب المثل ها را درونِ شعر آوردم !
مخاطب دارد اصلا این غزل این شعرِ استثنا
سپاس از"تشنهٔ" شاعر که در القاب استاد است
که فرمود او : خدای واژه ها "پونه" ! نخوردم جا🍒🌱
افسانه_احمدی_پونه
بدون هیچ جنجالی زبانزد شو در این دنیا
همیشه لنگ باشی در مسیر زندگی وقتی؛
سپردی کار امروزت ، به قول و وعدهٔ فردا !
همانقدری که مایه داری از خود قابل درکی
توقع را نبر بالا ، نزن بیهوده دست و پا !
وَ من هم مثل خیلی از شماها عاشق شعرم
وجودم شد غزل ها مثنوی هایی چنین زیبا
زمانی را که طبع شعر و احساسم شکوفا شد
کسی میگفت باور کرده ای شاعر شدی آیا ؟
که باور داشتم همپای پروین و فروغم من؛
و میگفت او که میبینم خیالاتی شدی حالا !
و من خاموش می پیمودم این راهِ هزاران شب
ندیدم شعری از او را که باشد خوب و با معنا
نرفت از یاد من هرگز همه زخم زبان هایش
به هر در زد که چشمِ خلق بیند خواریِ من را
سپردم تا زمان چرخش بچرخد، نوبتش آید
ندانست او به زودی میشود در انجمن رسوا
ندارم ادعا هرگز ! نگفتم شاعرم ، شعرِ ترم آری!
که با هر واژه بر لب ها کشیدم خنده ای زیبا
تمام سعی او سرکوب من ، سَرخوردگی ها بود
اشاره بر قلم کردم ، به جای من زبان بگشا !
درختی را که گفتی کرم دارد از خودش دیدی!
که با هر تیشه ات بر ریشه اش شد قامتش افرا
ببین از تیشه هایت شاخ و برگش بارورتر شد
هزاران واژه رقصان شد ، شکوفا ، زنده و گویا
هر آنکس جایگاهش را نگه دارد بزرگ است او!
نخواهد شد خری با عرعرش فهمیده ای والا
نمی چسبد به گوهر وصلهٔ ناجور و ناپاکی !
طلا هم لای کوهی خاک باشد می شود پیدا
سرت منت نباشد تا که باور در وجودتوست
نگیرد کرکسِ پیر اسم و رسم و مَنسبِ عَنقا
از آن کشتی که میگفتی به گِل خواهد نشست اینک؛
به کوریِ دو چشمانت ، شده معشوقه ی دریا
زمینی را که پاشیدی به رویش تخمِ بد ذاتی ؛
به لطف پاکیِ خاکش ، زده پس بذرِ نکبت را
نه دریاها که اقیانوس هم با یک دهانِ سگ؛
نخواهد شد نجس ، بیهوده باشد این تقلاها
زلالِ آب چشمه تا ابد شیرین و شفاف است
نگیرد در خودش ، ناخالصی های اضافی را
اگر ضرب المثل ها را درونِ شعر آوردم !
مخاطب دارد اصلا این غزل این شعرِ استثنا
سپاس از"تشنهٔ" شاعر که در القاب استاد است
که فرمود او : خدای واژه ها "پونه" ! نخوردم جا🍒🌱
افسانه_احمدی_پونه
۶.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳