پاییزاست...آسمان تیره شب آرام وساکت ایستاده است
پاییزاست...آسمان تیره شب آرام وساکت ایستاده است
نسیم خنکی خودرالابه لای یاس های درهم تنیده شده ی گوشه ی حیاط می لغزاندوعطردلچسب گلهای تازه شکفته اش رادرهوامی پراکند.....
می دانی در تنهایی وسکوت این شبهابازهم تودرخاطرم نقش می بندی،تویی که نمی دانم درکدامین قلب مأواکرده ای که لذت عشق ودلدادگی اش چشم های منتظرمراازیادت برده است...
هنوزهم مرابخاطرداری؟
لحظه های گذشته ای را که تصور میکنی خیالی کم رنگ است، خوب به یاددارم....
می دانی هنوزهم فکرمیکنم ،حکمت این یکباره آمدن ورفتن توچه بود؟؟؟؟من درخلوت خودآرام داشتم اماتونمیدانم ازکدام مبدأآمدی وتنهایی ام راتنهابه خوداختصاص دادی......
مانده ام به کدامین خطای نکرده ام دل بریدی وعزم رفتن کردی؟درحالیکه من به بودن وسکوتت هم قانع بودم،چراکه لذت زندگی رابه من گوشزدمیکردی
من ازحضورتولحظه های ناب درذهن جای داده ام وتو.......نمی دانم........
دلم برایت تنگ است،،،،،،میشنوی؟؟؟
درک میکنی؟تاکنون دل تنگ شده ای بدانی چقدرطاقت فرساست؟چقدردرددارد؟
دل کندن عزیزی راتجربه کرده ای بدانی قلبت چگونه میسوزد؟
واژه ی تنهایی را بعداز رفتن کسی لمس کرده ایی بدانی چقدرتلخ است؟
تنها،،،،آزرده،شکست خورده وبی تاب میان انسانهای خوشبخت به اجبارزندگی کرده ایی بدانی چقدرجانکاه است؟؟؟؟؟؟؟
اگرقراراست بعدازاین بازهم سهم من ازتوتنها یادوخاطره ها واین انتظارشیرین باشدقبول،،،،،فقط
یکباردیگربیاتااز دور تماشایت کنم..........
ف .گ
نسیم خنکی خودرالابه لای یاس های درهم تنیده شده ی گوشه ی حیاط می لغزاندوعطردلچسب گلهای تازه شکفته اش رادرهوامی پراکند.....
می دانی در تنهایی وسکوت این شبهابازهم تودرخاطرم نقش می بندی،تویی که نمی دانم درکدامین قلب مأواکرده ای که لذت عشق ودلدادگی اش چشم های منتظرمراازیادت برده است...
هنوزهم مرابخاطرداری؟
لحظه های گذشته ای را که تصور میکنی خیالی کم رنگ است، خوب به یاددارم....
می دانی هنوزهم فکرمیکنم ،حکمت این یکباره آمدن ورفتن توچه بود؟؟؟؟من درخلوت خودآرام داشتم اماتونمیدانم ازکدام مبدأآمدی وتنهایی ام راتنهابه خوداختصاص دادی......
مانده ام به کدامین خطای نکرده ام دل بریدی وعزم رفتن کردی؟درحالیکه من به بودن وسکوتت هم قانع بودم،چراکه لذت زندگی رابه من گوشزدمیکردی
من ازحضورتولحظه های ناب درذهن جای داده ام وتو.......نمی دانم........
دلم برایت تنگ است،،،،،،میشنوی؟؟؟
درک میکنی؟تاکنون دل تنگ شده ای بدانی چقدرطاقت فرساست؟چقدردرددارد؟
دل کندن عزیزی راتجربه کرده ای بدانی قلبت چگونه میسوزد؟
واژه ی تنهایی را بعداز رفتن کسی لمس کرده ایی بدانی چقدرتلخ است؟
تنها،،،،آزرده،شکست خورده وبی تاب میان انسانهای خوشبخت به اجبارزندگی کرده ایی بدانی چقدرجانکاه است؟؟؟؟؟؟؟
اگرقراراست بعدازاین بازهم سهم من ازتوتنها یادوخاطره ها واین انتظارشیرین باشدقبول،،،،،فقط
یکباردیگربیاتااز دور تماشایت کنم..........
ف .گ
۱.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.