*یادم رفت بگم میسو:۲۳سالشه جونگکوک :۲۵*
*یادم رفت بگم میسو:۲۳سالشه جونگکوک :۲۵*
خب بلاخره پارت۲ ازدواج اجباری
که پ.ب گفت شماها باید ازدواج کنین میسو بلند شد با تموم جدیت گفت نه که جونگکوک گفت هرچی شما بگید میسو از ریلکسی جونگکوک تعجب کرد رفت نشت خورد بدون حرفی رفت تو اتاقش
*ویو میسو*
امدم تو اتاقم دروغ چرا خوشحال شدم ولی منو اون مثل سگ و گربه ایم چطور میخوایم زیر یک سقف زندگی کنیم که جونگکوک وارد اتاقم شد داد زدم گفتم مگه خری در زدن بلد نیستی بعد گفت قراره عادت کنی پرنسس درو قفل کرد امد سمتم رفتم عقب خوردم به دیوار منو بوسید منم همکاری کردم بعد ۳ مین جدا شدیم من کلید گرفتم سریع از اتاق زدم بیرون جونگکوک بلند بلند میخندید افتاد دنبالم منو براید بغل کرد برد تو اتاقش منم گفتم بیا بازی کنیم گفت حوصله نداره لج کردم هرچی وسیله تو اتاقش بود دست زدم بهم ریختم که از پشت بغلم کرد گفت اینطوری نکن بد تموم میشه منم ترسیدم ادامه ندادم رفت روی تخت بغلشو برام باز کرد*گایز قبل این موضوع اونه همیشه فیلم میدیدن* رفتم تو بغلش انیمه دیدیم که خوابم برد
*ویو جدنگکوک*
برگشتم سمتش خوبیده بود محکم تر بغلش کردم دستمو رو کمرش بالا و پایین میکشیدم ادامه فیلم نگاه میکردم که امد پایین تر سرشو گذاشت رو سینم قلم شروع کرد به تند تپیدن سعی کردم خودمو اروم کنم که بیدار نشه بعد از خواب پرید گفت بیا بریم بیرون فهمیدم خودشو زده بود به خواب با پوکر فیس گفتم ضربان قلبم برای تو نرفت بالا فیلم جذاب شده بود خندید دلم میخواست ببوسمش ولی نه نباید کاری میکردم که فکر کنه پیشم امنیت نداره گقتم اماده شو بریم رفت اماده شه *عکسارو میزارم*
امد خیلی خوشگل شده بود ولی پاهاش اوف به خودم گفتم اروم باش تو پیششی چیزی نمیشه
*ویو میسو *
خیلی خوشگل شده بود با اون لباس که باصدای جونگکوک به خودم امدم گفت پرنسس نمیای رفتم سریع پایین که به پله سر بود داشتم میخوردم زمین منو گرفت گفت یواش دنبالت که نکردن بعد گفتم ولم نکن خواست ولم کنه کارن منو گرفت *کارن هم پسر داییشه راستی میسو حق انتخاب داره یا کارن یا جونگکوک کارن ۲۵ سالشه همسنه جونگکوک*
کارن به جونگکوک گفت دیوونه شدی داشتی مینداختیش که جونگکوک گفت امروز سر میز نبودی میسو قراره زنم شه من با تموم تعجب داشتم تو بغل کارن به جونگکوک گوش میدادم که گفتم اها چی هنوزم حق انتخاب دارم ولی خب من کارن و مثل برادر نداشتم میبینم کارنم انگار بدش نیومد گفت منم تورو مثل خواهر نداشتم میبینم کوچولو من خندیدم دست کوک گرفتم رفتیم سمت ماشین جونگکوک با حرص گفت برادر نداشته اره بعد گفتم خب اره دیگه پ نه پ دوست پسرم که جونگکوک سمت من شد گفت ببند بعد منو بوسید راه افتادیم رسیدیم بازار کلی خرید کردم*خریدارو میزارم*
خب بلاخره پارت۲ ازدواج اجباری
که پ.ب گفت شماها باید ازدواج کنین میسو بلند شد با تموم جدیت گفت نه که جونگکوک گفت هرچی شما بگید میسو از ریلکسی جونگکوک تعجب کرد رفت نشت خورد بدون حرفی رفت تو اتاقش
*ویو میسو*
امدم تو اتاقم دروغ چرا خوشحال شدم ولی منو اون مثل سگ و گربه ایم چطور میخوایم زیر یک سقف زندگی کنیم که جونگکوک وارد اتاقم شد داد زدم گفتم مگه خری در زدن بلد نیستی بعد گفت قراره عادت کنی پرنسس درو قفل کرد امد سمتم رفتم عقب خوردم به دیوار منو بوسید منم همکاری کردم بعد ۳ مین جدا شدیم من کلید گرفتم سریع از اتاق زدم بیرون جونگکوک بلند بلند میخندید افتاد دنبالم منو براید بغل کرد برد تو اتاقش منم گفتم بیا بازی کنیم گفت حوصله نداره لج کردم هرچی وسیله تو اتاقش بود دست زدم بهم ریختم که از پشت بغلم کرد گفت اینطوری نکن بد تموم میشه منم ترسیدم ادامه ندادم رفت روی تخت بغلشو برام باز کرد*گایز قبل این موضوع اونه همیشه فیلم میدیدن* رفتم تو بغلش انیمه دیدیم که خوابم برد
*ویو جدنگکوک*
برگشتم سمتش خوبیده بود محکم تر بغلش کردم دستمو رو کمرش بالا و پایین میکشیدم ادامه فیلم نگاه میکردم که امد پایین تر سرشو گذاشت رو سینم قلم شروع کرد به تند تپیدن سعی کردم خودمو اروم کنم که بیدار نشه بعد از خواب پرید گفت بیا بریم بیرون فهمیدم خودشو زده بود به خواب با پوکر فیس گفتم ضربان قلبم برای تو نرفت بالا فیلم جذاب شده بود خندید دلم میخواست ببوسمش ولی نه نباید کاری میکردم که فکر کنه پیشم امنیت نداره گقتم اماده شو بریم رفت اماده شه *عکسارو میزارم*
امد خیلی خوشگل شده بود ولی پاهاش اوف به خودم گفتم اروم باش تو پیششی چیزی نمیشه
*ویو میسو *
خیلی خوشگل شده بود با اون لباس که باصدای جونگکوک به خودم امدم گفت پرنسس نمیای رفتم سریع پایین که به پله سر بود داشتم میخوردم زمین منو گرفت گفت یواش دنبالت که نکردن بعد گفتم ولم نکن خواست ولم کنه کارن منو گرفت *کارن هم پسر داییشه راستی میسو حق انتخاب داره یا کارن یا جونگکوک کارن ۲۵ سالشه همسنه جونگکوک*
کارن به جونگکوک گفت دیوونه شدی داشتی مینداختیش که جونگکوک گفت امروز سر میز نبودی میسو قراره زنم شه من با تموم تعجب داشتم تو بغل کارن به جونگکوک گوش میدادم که گفتم اها چی هنوزم حق انتخاب دارم ولی خب من کارن و مثل برادر نداشتم میبینم کارنم انگار بدش نیومد گفت منم تورو مثل خواهر نداشتم میبینم کوچولو من خندیدم دست کوک گرفتم رفتیم سمت ماشین جونگکوک با حرص گفت برادر نداشته اره بعد گفتم خب اره دیگه پ نه پ دوست پسرم که جونگکوک سمت من شد گفت ببند بعد منو بوسید راه افتادیم رسیدیم بازار کلی خرید کردم*خریدارو میزارم*
۴.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.