دیوانه ای در شهر بود

دیوانه ای در شهر بود…
میگفتن از رفتن عشقش دیوانه شده است!
روزی این مرد ژولیده از کنار جمعی میگذشت
بزرگان جمع به تمسخر به او گفتند:
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ "ﺩﻝ" ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟

ژولیده، رباعی زیر را در همون مجلس سرود:

ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ…
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ، ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ…
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ….
دیدگاه ها (۱)

شکست، متضاد موفقیت نیست. شکست قسمتی از پروسه ی موفقیته 😎 👊

پول مثل سایه میمونه، وقتی سعی میکنی بگیریش ازت فرار میکنه، ا...

شیطان زمزمه کرد: از طوفان بترس . جنگجو پاسخ داد : من خودِ طو...

سکوت، قوی ترین سلاح قدرته ✋

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط