عشق که اتفاق افتاد ....
عشق که اتفاق افتاد ....
چشمهایت در نگاهم بی خانمان شد
من اما افتاده بودم
توی تمام اتفاق ها...
درون چشم های تو
جاییکه هوا از نفس هایم بریده بود
و در پهنه ی آغوشت ....
دلم تنگ میشد
درست همان لحظه که نگاهت میکردم
رویاهایم را ورق میزدم
تنهایی میلغزید از سر و روی جمعیت دو نفره مان
و من می دانستم خواب هایم بلندترین قله را برای پریدن انتخاب کرده اند؟
#آرزو_شرف_زاده #عکس_نوشته
چشمهایت در نگاهم بی خانمان شد
من اما افتاده بودم
توی تمام اتفاق ها...
درون چشم های تو
جاییکه هوا از نفس هایم بریده بود
و در پهنه ی آغوشت ....
دلم تنگ میشد
درست همان لحظه که نگاهت میکردم
رویاهایم را ورق میزدم
تنهایی میلغزید از سر و روی جمعیت دو نفره مان
و من می دانستم خواب هایم بلندترین قله را برای پریدن انتخاب کرده اند؟
#آرزو_شرف_زاده #عکس_نوشته
۷۲۶
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.