پارت ۱۶🧋
پارت ۱۶🧋
فقط قبل از شروع پارت بگم که از این به بعد فیک رو اینجوری مینویسم و راجب من تو داستان،اسمم تو داستان یونا 💜🙂یه دختر ایرانی که در حال حاضر توی فیک ۱۶ سالشه 💙کیپاپر و کیدرامر و عاشق رنگ سیاه و سبز و ابی🥲و در پارت قبل خوندید وقتی رسیدیم خونه رفتم حموم🛁💙
نیم ساعت بعد از حموم برگشتم ساعت ۱۰ شب بود . _ .
خستم بود رفتم تو اتاقم و لباس خواب پوشیدم و رفتم تو اشپزخونه برای خودم نسکافه درست کردم و رفتم تو حیاط خوردم☕
تهیونگ اومد پیشم و گفت : هی خوبی چرا تنها نشستی؟ 🥲❤️🩹
من نگاش کردم و گفتم بیا بشین اخه خوابم نمیومد گفتم شاید خواب باشی 😴
ته : نه خب خواب نبودم اخه خوابم نبرد چون نگرانت بودم از اول بارون داشتی میلرزیدی ❄🌧
نگاش کردم دستم و گرفت و اروم نوازش کرد🤍❣️
بعدم صندلیش رو اورد نزدیکتر و سرم و گذاشت رو شونش ❤️🩹🙃
ته : ازمون چطور بود؟؟؟🤍
من : خوب بود ولی استرس داشتم 🥺
ته : طبیعی خب 🙂
سکوت عجیبی حیاط رو برداشت 🌚
و کم کم چشمام داشت سنگین میشد😪
که........
ادامه در پارت بعد لذت ببرید و حمایت کنید کیوتا 💜🤍
فقط قبل از شروع پارت بگم که از این به بعد فیک رو اینجوری مینویسم و راجب من تو داستان،اسمم تو داستان یونا 💜🙂یه دختر ایرانی که در حال حاضر توی فیک ۱۶ سالشه 💙کیپاپر و کیدرامر و عاشق رنگ سیاه و سبز و ابی🥲و در پارت قبل خوندید وقتی رسیدیم خونه رفتم حموم🛁💙
نیم ساعت بعد از حموم برگشتم ساعت ۱۰ شب بود . _ .
خستم بود رفتم تو اتاقم و لباس خواب پوشیدم و رفتم تو اشپزخونه برای خودم نسکافه درست کردم و رفتم تو حیاط خوردم☕
تهیونگ اومد پیشم و گفت : هی خوبی چرا تنها نشستی؟ 🥲❤️🩹
من نگاش کردم و گفتم بیا بشین اخه خوابم نمیومد گفتم شاید خواب باشی 😴
ته : نه خب خواب نبودم اخه خوابم نبرد چون نگرانت بودم از اول بارون داشتی میلرزیدی ❄🌧
نگاش کردم دستم و گرفت و اروم نوازش کرد🤍❣️
بعدم صندلیش رو اورد نزدیکتر و سرم و گذاشت رو شونش ❤️🩹🙃
ته : ازمون چطور بود؟؟؟🤍
من : خوب بود ولی استرس داشتم 🥺
ته : طبیعی خب 🙂
سکوت عجیبی حیاط رو برداشت 🌚
و کم کم چشمام داشت سنگین میشد😪
که........
ادامه در پارت بعد لذت ببرید و حمایت کنید کیوتا 💜🤍
۳.۲k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.