گفت دیده است مرا این که کجا یادش نیست

گفت دیده است مرا, این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست

این ستاره به همه راه نشان می داده ست
حال، نوبت که رسیده ست به ما یادش نیست... قصه ام را همه خواندند, چگونه است که او
خاطرات من انگشت نما یادش نیست!؟ بعد من چند نفر کشته، خدا می داند!
آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست

او که در آینه در حیرت نیم خودش است
نیمه ی دیگر خود را چه بسا یادش نیست

صحبت از کوچکی حادثه شد، در واقع
داشت می گفت مهم نیست مرا یادش نیست

کاظم_بهمنی
دیدگاه ها (۱)

ﺷﻬﺮﻫﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ؛ﻭﻟﯽ #ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ!!!ﻣﺜﻞ ﺩُﮐﺎﻥِ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ،ﻭﻟﯽ #...

دبیرستان بودم یه دختره باهام فقط تلفنی دوست شده بود و بهم می...

😍 از جمله خوردنیهایی که روزه رو باطل نمیکنه

او‌ که همدردم شده گویا خودش هم درد بوداو خودش زخمِ همان مرهَ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط