تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگرچه هیچ نذری عهده دارِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم

ساده از "من بی تو می میرم" گذشتی خوبِ من
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم



#کاظم_بهمنی
دیدگاه ها (۳)

هی چپ و راست نیا توی ِ خیالم گم شو هی نشو اینهمه دلواپس ِ حا...

بیا تا کوتاه ترین داستان عاشقانه دنیا را برایت بگویم من تو ر...

نمیدانم از دلتنگی عاشق ترمیا از عاشقیدلتنگ تر!فقط میدانمدر آ...

باعثخوشحالی جان غمین من کجاست....#وحشی_بافقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط