اهم اهم بچه ها خواستم بگم این پارت قسمت هایه خشونت آمیزی
اهم اهم بچه ها خواستم بگم این پارت قسمت هایه خشونت آمیزی داره اگه دوست ندارین نخونین
ران: کیو همین الان بیا تو اتاقم
کیو: الان میام
( در اتاق ران از کیو یه سوال میکنه: ت. اونو کشتی؟...)
کیو: 😂 چی داریی میگی من و کشتن ادم؟
ران: فقط بهم بگو،اگه میخوای گریه کنی الکی نخند...
(قبل اینکه حرف ران تمام بشه کیو شروع میکنه به گریه کردن)
کیو: هق..م..ن هق..فقط ..میخواستم ازش محافظت کنم 😭
فلش بک:
؟؟؟: فقط یه دقیقه وقت داری یا خودت یا دوستت( تهدید)
کیو: لطفا...لطفا بس کن ...من نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم 😭 ازت خواهش میکنم کو کو تمومش کننن
صدای شلیک گلوله
....کیو....
نه.....این....غیر ممکنه ...چطور تونستم....وقتی به خودم اومدم طناب پاره شده بود ....کوکو مرده بود ست منم یه چاقو ....میتونستم جنازه بی جون لینا که غرق خونه رو ببینم.....حالا که دارم فکر میکنم ....منو لینا گروگان گرفته شده بودیم کوکو دوست لینا ما رو تهدید کرد که اکه یکی رو انتخاب نکنم لینا میمیره....و اینجوری هم شد ...الانم یادم اومد که به مامانم قول دادم که دیگه روانی نشم ولی...
فلش بک به حال:
ران: پس داستان اینجوری بود
کیو: آره ...
ذهن ران: شت....نباید میپرسیدم وافعا دوست ندارم کیو گریه کنه ...
(ران کیو رو بغل میکنه و می...بوستش و همونی که خودتون میدونید واقعا حوصله ندارم اون سکانس ها رو بنویسم خودتون تصور کنید)
فردا صبح:
.....کيو....
صبح بیدار شدم ساعت ۶صبح بود واقعا باورم نمیشه که همچین کاری رو با ران کردم ...یه لحظه یه صدایی اومد صدایه ران بود رویه تخت نشستم ولی تا خواستم بلند شم ران شکم من رو گرفت و رو تخت بغلم کرد و در گوشم گفت: تو فقط مال منی دوست ندارم مال کس دیگه ای بشی میخوام همیشه کنارم باشی ...پس میتونی واقعا زنم بشی؟ 😢 ) و منم نمیدونم چطور شد که قبول کردم
ساعت: ۷ونیم
کیو: اهم اهم مایکی گاو دراکن گراز پاشین دیگههههههه
مایکی و دراکن: یاخداااااا 😱
بچه ها ببخشید دیر شد 🌹
ران: کیو همین الان بیا تو اتاقم
کیو: الان میام
( در اتاق ران از کیو یه سوال میکنه: ت. اونو کشتی؟...)
کیو: 😂 چی داریی میگی من و کشتن ادم؟
ران: فقط بهم بگو،اگه میخوای گریه کنی الکی نخند...
(قبل اینکه حرف ران تمام بشه کیو شروع میکنه به گریه کردن)
کیو: هق..م..ن هق..فقط ..میخواستم ازش محافظت کنم 😭
فلش بک:
؟؟؟: فقط یه دقیقه وقت داری یا خودت یا دوستت( تهدید)
کیو: لطفا...لطفا بس کن ...من نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم 😭 ازت خواهش میکنم کو کو تمومش کننن
صدای شلیک گلوله
....کیو....
نه.....این....غیر ممکنه ...چطور تونستم....وقتی به خودم اومدم طناب پاره شده بود ....کوکو مرده بود ست منم یه چاقو ....میتونستم جنازه بی جون لینا که غرق خونه رو ببینم.....حالا که دارم فکر میکنم ....منو لینا گروگان گرفته شده بودیم کوکو دوست لینا ما رو تهدید کرد که اکه یکی رو انتخاب نکنم لینا میمیره....و اینجوری هم شد ...الانم یادم اومد که به مامانم قول دادم که دیگه روانی نشم ولی...
فلش بک به حال:
ران: پس داستان اینجوری بود
کیو: آره ...
ذهن ران: شت....نباید میپرسیدم وافعا دوست ندارم کیو گریه کنه ...
(ران کیو رو بغل میکنه و می...بوستش و همونی که خودتون میدونید واقعا حوصله ندارم اون سکانس ها رو بنویسم خودتون تصور کنید)
فردا صبح:
.....کيو....
صبح بیدار شدم ساعت ۶صبح بود واقعا باورم نمیشه که همچین کاری رو با ران کردم ...یه لحظه یه صدایی اومد صدایه ران بود رویه تخت نشستم ولی تا خواستم بلند شم ران شکم من رو گرفت و رو تخت بغلم کرد و در گوشم گفت: تو فقط مال منی دوست ندارم مال کس دیگه ای بشی میخوام همیشه کنارم باشی ...پس میتونی واقعا زنم بشی؟ 😢 ) و منم نمیدونم چطور شد که قبول کردم
ساعت: ۷ونیم
کیو: اهم اهم مایکی گاو دراکن گراز پاشین دیگههههههه
مایکی و دراکن: یاخداااااا 😱
بچه ها ببخشید دیر شد 🌹
- ۴.۳k
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط