ای از تبار آینه ها مادر چشمان تو صراحت خورشیدند

ای از تبار آینه ها مادر! چشمان تو صراحت خورشیدند
فواره های روشنی و اعجاز، پیغمبران آیه ی توحیدند
در عمقشان همیشه غزل جاری ست،اندوه زخم های پدر حتی هر شب مرا ز خویش جدا کردند،تا مرز آفتاب کشانیدند خانه همیشه بوی تو را دارد، دیگر حیاط هم به تو خو کرده درها ، اتاق ، پنجره ، گلدان ها، تا چشم باز کرده تو را دیدندگل های پشت پنجره ها عمریست،در گیر و دار برف و زمستانندامشب به سحر گرم نفس هایت، در ذهن سرد باغچه روییدند
تنها فرشته ای که تنت شعر است، گیسوی گرم و چشم زلالت باز بر دفتر سیاه غزل هایم ، باران شعر و خاطره باریدندآغوش تو پناه پریشانیست،لبریزی از نوازش بی پایان دستان مهربان و پر از زخمت، همواره آشیانه ی امیدند آن شب کنار کلبه ی تنهاییم ، یک تکه از نگاه شما افتادفردا هزار دسته ی نیلوفر، بر شانه های پنجره پیچیدنداین واژه ها دوباره غزل گشتند، خود را درون آینه ها شستندابیات ناگهان غزل ها از آتشفشان چشم تو جوشیدندمادر! صدات بانی دریا هاست، ایمان موج ها به تو پابند است بی تو زمین دچار عقوبت شد، گلهای سرخ باغچه خشکیدندگفتی که بی تو آه زبانم لال، یک لحظه هم بدون تو یعنی مرگ حتی تمام آینه ها آن
دیدگاه ها (۳)

ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣ...

♥دلایل با ارزش بودن زن به گفته دکتر شریعتی♥زن اگرپرنده آفرید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط