به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو دریغ دریغ

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع

که گور پرده جمعیت جنان باشد

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های هوی تو در جو لامکان باشد

 

#شعر #مولانا #غزلیات #غزل #مولوی #روز_مرگ #روزمرگی #کوپیولیسم #روزنامه #نشریه #خانیسمی #سلطه
#استاده_ام_چو_شمع_مترسان_ز_اتشم
#فراق #وداع #درگذشت #سرنوشت
#پس_از_مرگ #احساسات #عقده
#copiolism #ishigh #comona
دیدگاه ها (۱)

#سالمندی

#سالمندی

#copiolism#کوپیولیسم #خانیسمی

برای تسلیم شدن ، به درک و هوشمندی والایی نیاز است .شگفت زده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط