می شود تا دوباره بنویسی بندبند شکسته ی
مـی شـود تـا دوبـاره بـنـویـسـی بـنـدبـنـد ِ شـکـسـتـه ی مـن را؟
بـزنـی لـه کـنـی خـمـیـرش را
تا از اول دوباره ایـن مرد را
خـط بـه خـطـش تمام نستعلیق گیسوانی
بـه سـبـکـ
مـولانا
شانه هایم قلمرویی مـحکم
چشم هایی عـمـیـق و پـرمعنا
در سـرم ازدحام شیرینی سـت ،
طـرح ِ غـمـگـیـن بـیـستـون دارم
شـعـر هایم مـُدام تـب دآرنـد
حـرفهایـی پـر از جـنون دارم
بدنم دسـت پاچـه تـر شـده است
زیـر خـط و خـطـوط ابـرو هـآیـش
ذکـر ِ امـن یـُجـیـب مـی خـوانـم ، در هوای قنوت ابرو هایش
چشم هایم کنار پنجره مُـرد ،درحوالی ِ بـستـرش گـم شـد
آی جغرافیای سـردرگـم !
قـصه های هزار و چندم شـد?؟
تـوی فنجان قهوه ام گویا ، رد پای عمیق پاپوشی سـت
روزگار سـیاه ِ چشمانی سـت ، لبه ی پرتگاه آغـوشی سـت !
مـرد رمّال تـوی پـیـشانی ، سـرنوشت مـرا ورق می زد
زیـر لب چرت ُ پرت می بافید ، حرف هایی اجق وجق می زد
می روم تا فرشته ای باشم ؛
مثل آدم . . . .
کـه تکیه گاهش !
مثل حوا کـه دل بخواهش را ، تا کـه تـاوان اشتباهش را
بـزنـی لـه کـنـی خـمـیـرش را
تا از اول دوباره ایـن مرد را
خـط بـه خـطـش تمام نستعلیق گیسوانی
بـه سـبـکـ
مـولانا
شانه هایم قلمرویی مـحکم
چشم هایی عـمـیـق و پـرمعنا
در سـرم ازدحام شیرینی سـت ،
طـرح ِ غـمـگـیـن بـیـستـون دارم
شـعـر هایم مـُدام تـب دآرنـد
حـرفهایـی پـر از جـنون دارم
بدنم دسـت پاچـه تـر شـده است
زیـر خـط و خـطـوط ابـرو هـآیـش
ذکـر ِ امـن یـُجـیـب مـی خـوانـم ، در هوای قنوت ابرو هایش
چشم هایم کنار پنجره مُـرد ،درحوالی ِ بـستـرش گـم شـد
آی جغرافیای سـردرگـم !
قـصه های هزار و چندم شـد?؟
تـوی فنجان قهوه ام گویا ، رد پای عمیق پاپوشی سـت
روزگار سـیاه ِ چشمانی سـت ، لبه ی پرتگاه آغـوشی سـت !
مـرد رمّال تـوی پـیـشانی ، سـرنوشت مـرا ورق می زد
زیـر لب چرت ُ پرت می بافید ، حرف هایی اجق وجق می زد
می روم تا فرشته ای باشم ؛
مثل آدم . . . .
کـه تکیه گاهش !
مثل حوا کـه دل بخواهش را ، تا کـه تـاوان اشتباهش را
- ۲.۵k
- ۰۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط