مرا تنگ در آغوش کشیده بودی

مرا تنگ در آغوش کشیده بودی
که
قدمهایت سست شد
به عقب رفت
قلبم لرزید
اشکم جاری شد

تنم یخ کرد...

و تنها چشمانم نظاره‌گر مسیر رفتنت بود

خسته‌تر از همیشه
رفتنت را روی دور تکرار گذاشتند

رفتی و هربار
دستانت را جا گذاشتی
روی این صورت
کنار همین تخت
روی این بالش
لا به لای این موها
درست روی این تن

رفتی و هربار من جا ماندم

رفتی و
این زخم رفتن
مرا در آغوش خود گرفت

غرق شدم در نبودنت

و چشمانم نگران
مسیری بود
که رد رفتنش از تنم آغاز شده بود...

#مهدیس_دانافر
دیدگاه ها (۷)

سلام عزیزان ظهر بخیر خوبید همگیبعد یه مدت کوتاه دوباره برگشت...

"همش انتظار بود واسہ شروع لیگ واسہ شروع بازیاے تیمے کہ پاے ع...

.سی و دو که عددی نیستهزار حرف هم که داشتالفبادو تایشبرای من ...

والا

چندشاتی جونگکوک(پارت۳)

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط