بی گمان ، گر میوه ی ممنوعه و کالی نبود
بی گمان ، گر میوه ی ممنوعه و کالی نبود
بین چشمان ِ من و ابلیس ، جنجالی نبود
عشقبازی هایمان ، رنگ و لُعابِ نور داشت
دلبری ی حضرت ِ معشوقه ، پوشالی نبود
زخم ِ بدخیم ِ دلم، درمان نمی گردید اگر
غیر چشمان ِ مسیحای تو ، حلَالی نبود
هرکجایی، نقطه ای دیدم ،سرا پا سوختم
کاش بالای لبان ِ دلکشت ، خالی نبود
ربنّا های سحر ، گلبوسه در افطار ها
کاش در تقویم ِ عمرم ، ماه ِشوالی نبود
رخصتم دادی به پابوست بیایم ، ای دریغ
بی وفا ، وقتی برای من پر و بالی نبود
یوسف ِ من، از شراب ِ کهنه ی دین خورده ای
گرنه قلبت این چنین ، از معرفت خالی نبود
هفت شهر عشق گردیدم ، چه می گردی رفیق؟
غصه دیدم ، درد دیدم، رنگِ خوشحالی نبود
روی سنگ ِ قبر من، این جمله حکاکی کنید
در دل لیلای او از عشق ، مثقالی نبود
بین چشمان ِ من و ابلیس ، جنجالی نبود
عشقبازی هایمان ، رنگ و لُعابِ نور داشت
دلبری ی حضرت ِ معشوقه ، پوشالی نبود
زخم ِ بدخیم ِ دلم، درمان نمی گردید اگر
غیر چشمان ِ مسیحای تو ، حلَالی نبود
هرکجایی، نقطه ای دیدم ،سرا پا سوختم
کاش بالای لبان ِ دلکشت ، خالی نبود
ربنّا های سحر ، گلبوسه در افطار ها
کاش در تقویم ِ عمرم ، ماه ِشوالی نبود
رخصتم دادی به پابوست بیایم ، ای دریغ
بی وفا ، وقتی برای من پر و بالی نبود
یوسف ِ من، از شراب ِ کهنه ی دین خورده ای
گرنه قلبت این چنین ، از معرفت خالی نبود
هفت شهر عشق گردیدم ، چه می گردی رفیق؟
غصه دیدم ، درد دیدم، رنگِ خوشحالی نبود
روی سنگ ِ قبر من، این جمله حکاکی کنید
در دل لیلای او از عشق ، مثقالی نبود
۲.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.