دختر و پسری با مخالفت های فراوان خانواده هر دو طرف با هم

دختر و پسری با مخالفت های فراوان خانواده هر دو طرف با هم ازدواج کردند... در اولین صبح عروسی بخاطر سختی های زیادی که کشیده بودند، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند!
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکردند...!
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند؛ اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت نمی توانم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را رویشان باز نکنم...
شوهر چیزی نگفت، و در را باز کرد و آنها آمدند سال ها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد؛ پنجمین فرزندشان دختر بود! برای تولد این فرزند پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد...
مردم متعجبانه از او پرسیدند علت این همه شادی و میهمانی دادن چیست؟
مرد بسادگی جواب داد چون این همان کسی است که، در را به رویم باز می کند!
دیدگاه ها (۳)

سَـرده❄ ️ نگـاشـون👀 فهمیـدمـ🙂 👐 🏼 عـادتـ میـشه آروم😌 کَج بشـ...

حـال مَــن خــوب نمیــشــه😔 🍃 نــه بـا الکــل نـه قــرصـــے🍾...

ٺو ڪِشوے دومـ چن ٺا عڪس ٺو آلبومـخېلے آرومـ ، صفحهـ ے آ...

واقعاً میخوام چیکار؟؟

🔹زنی شوهرش فوت کرد. او دختری زیبا از شوهر داشت و در سن ازدوا...

مواظب باش...!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط