دختر و پسری با مخالفت های فراوان خانواده هر دو طرف با هم
دختر و پسری با مخالفت های فراوان خانواده هر دو طرف با هم ازدواج کردند... در اولین صبح عروسی بخاطر سختی های زیادی که کشیده بودند، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند!
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکردند...!
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند؛ اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت نمی توانم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را رویشان باز نکنم...
شوهر چیزی نگفت، و در را باز کرد و آنها آمدند سال ها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد؛ پنجمین فرزندشان دختر بود! برای تولد این فرزند پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد...
مردم متعجبانه از او پرسیدند علت این همه شادی و میهمانی دادن چیست؟
مرد بسادگی جواب داد چون این همان کسی است که، در را به رویم باز می کند!
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکردند...!
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند؛ اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت نمی توانم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را رویشان باز نکنم...
شوهر چیزی نگفت، و در را باز کرد و آنها آمدند سال ها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد؛ پنجمین فرزندشان دختر بود! برای تولد این فرزند پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد...
مردم متعجبانه از او پرسیدند علت این همه شادی و میهمانی دادن چیست؟
مرد بسادگی جواب داد چون این همان کسی است که، در را به رویم باز می کند!
۴.۹k
۰۵ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.