نه که نباشی، هستینه که نزدیک،فرسنگ ها دوریهمچون سایه یِ خیالیحسرتِ غریبانه ایکه در این سکوتِ ستمگرتمامِ ناتماممبُغضی شده در گلوکه با هر پلک زدنآنچه از چشم هایم سرریز می کنداشک نیستبهانه یِ عاشقانه ایستاز دلتنگی ...