داستانی

داستانی
واقعی و آموزنده :
چند سال پیش
در جریان بازی های پارا المپیک (المپیک معلولین)
در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر
از
شرکت کنندگان دوی 100متر
پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند
که
ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
آنها
با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند.
بدیهی است
که
آنها هرگز قادر به سریع دویدن نبودند
و
حتی نمی توانستند
به سرعت قدم بردارند
بلکه
هر یک به نوبه خود
با تلاش فراوان می کوشید
تا
مسیر مسابقه را طی کرده
و
برنده مدال پارا المپیک شود .
ناگهان
در بین راه
مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد .
این معلول ذهنی
یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد.
هشت نفر دیگر
صدای گریه او را شنیدند !
آنها ایستادند !
سپس
همه به عقب بازگشتند
و
به طرف او رفتند.
یکی از آنها
که
مبتلا به سندروم
"دان"
یا عقب ماندگی شدید جسمی و ذهنی بود !
خم شد
و
او را بوسید و گفت :
این دردت رو تسکین میده !!!
سپس
هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند
و
خود را قدم زنان به خط پایان رساندند...
در واقع
همه
آنها اول شدند.
تمام جمعیت ورزشگاه
به پا خواستند
و
10 دقیقه برای آنها کف زدند.
نمیدانم
شاید این جمله ام خیلی بدبینانه باشد !
ولی:
گویا در این زمانه
عاقل بودن
را
فقط در پشت پا زدن به یکدیگر
برای
رسیدن به خط پایان میدانیم.
پایانی
که
برای رسیدن به آن
بجای نقد
تخریب میکنیم
بجای
مزاح و شوخی
ترورشخصیتی میکنیم !
بجای
اظهار نظر و مشاوره
نظر و فکرمان
را
تحمیل میکنیم !
عقلانیت خود را
برتر
از همه میدانم !
ولی
فراموش کرده ایم !!!
همه چیز
را
همگان میدانند...
و
زندگی در جریان است ...
دیدگاه ها (۲۲)

بهشــــــــــــــــــــت جای دیگری نیست..!!!بهشت اول آغوش ما...

'احمد شاملو'ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ...

"ﺁﻫﻨﮓ" ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ،ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ !...ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ،ﻣﻬﻢ ﻧ...

موفقیت نتیجه سه عبارت است: 1- تجربه دیروز 2-استفاده امروز 3-...

پارت : ۶۶

﴿ برده ﴾ 3 part سی یون یه سمتشون آمد و گفت : نه صبر کنید حا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط