Part:10
صدای خیلی ضعیفی ب گوش میرسید انگار از ته چاهی میومد جیمین بود...
جیمین: ا.ت دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: جیمین تو خوبی؟ مست کردی؟
جیمین: اره خوبم نگران نباش یکم فقط یکم مست کردم
ا.ت: جیمین الان تو حال خودت نیستی بهتر نیست فقط ببرمت تو اتاقت تا استراحت کنی؟ هوم؟
جیمین: نه من خوبم میخام پیش تو بمونم
ا.ت: جیمین بیا ببرمت توی اتاقت
جیمین: ها......
ا.ت: جیمین؟جیمین؟
باورم نمیشه جیمین خابش برد؟ مگه خوناشام ها ام میخابن لعنتی خیلی سنگینه چطور ببرمش تو اتاقش ایش گندش بزنن به هزار بدبختی تا مبل بردمش پیش خودم گفتم نمیتونم ببرمش بالا تو اتاقش همینجا بخابه بهتره روی مبل درازش کردم و رفتم براش پتو آوردم و بعد انداختم روش خواستم برگردم برم اتاقم که دستم کشیده شد و افتادم تو بغل جیمین
جیمین: خواهش میکنم ا.ت بغلم بخاب دلم برات تنگ شده بود خیلی وقته ندیدمت
ا.ت: ج-جیمین من اون ا.ت یی که میگی نیستم بزار برم
جیمین: ولی تو دقیقا همون بو رو میدی بوی توت فرنگی و پرتقال اخلاق و رفتارتم همونه بهم دروغ نگو میخای دوباره ترکم کنی
ا.ت: جیمین بزار برم هوم تو مستی نمیدونی چی میگی
جیمین: میدونم ا.تم تروخدا یه امشب پیشم بمون و دیرتر برو(با گریه)
ا.ت: جیمی....
تا ا.ت بخاد چیزی بگه جیمین بلند شد و پاهاشو کنار های ا.ت گذاشت و لباشو روی لبای ا.ت گذاشت و همونطور میک میزد ا.ت از خجالت سرخ شده بود و نمیدونست چیکار کنه خیلی شوکه شده بود.....
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.