خسته ام ازخود گریزانم نمی دانم چرا

خستـــه ام ازخـــــود گـــــریزانم، نمی دانم چرا؟
غم زده بر جسم بـــــی جانـــــم، نمی دانم چرا؟

باد،گویی ریشه ام را سست و بی جان کرده است!
همچـــــو برگـــــی دست طوفانم، نمی دانم چرا؟

روزگاری در ســـــرم ســــودای جنگل بود و حال...
تکـــــ درختـــــی در بیابانـــــم، نمی دانم چرا؟

من که خـــــود "دنیای باران" بودم اینک اینچنین...
تشنه ی یکـــــ قـــــطره بارانم، نمی دانم چرا؟

سهم من از زندگـــــی جز درد و ناکامی نبود!
مـــــن دلیلش را نمـــــی دانم... نمی دانم چرا؟
#تکست_خاص #عاشقانه #عشق #دخترونه #تکست_ناب #عشقولانه
دیدگاه ها (۳)

حرام باد به تو بوسه‌ام اگر روزیمحل به خندهٔ بیگانه‌ای گذاشته...

هیچ زنی دلش نمی آید که دیگر "برنگردد"منتظر استسراغش را بگیری...

تمامِ کوچه های باران خورده ی شهر رایک به یک به دنبالت میگردم...

دوست ندارمدر فصل دیگری عاشق شوم” پاییز “حال وهوای دیگری دارد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط