🔰 فرماندهان جبهه غرب کشور؛
🔰 فرماندهان جبهه غرب کشور؛
بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود.
بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید.
زود صبحانه را آماده کردم.
تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد.
می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:
" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده...
با لحن ملایمی گفت:
حضرت رباب (س)را الگوی خودت قرار بده.
مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند".
کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد.
باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد.
شهید محمود بنی هاشم 🌷
🕊🕊🕊
بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود.
بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید.
زود صبحانه را آماده کردم.
تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد.
می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:
" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده...
با لحن ملایمی گفت:
حضرت رباب (س)را الگوی خودت قرار بده.
مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند".
کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد.
باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد.
شهید محمود بنی هاشم 🌷
🕊🕊🕊
۲.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.