ی درد افتاده به جونم نمیدونم از جآ اومد فقط یو به خو

یہ دردے افتاده به جونم نمیدونم از ڪجآ اومدہ فقط یہو به خودم اومدم دیدم همه جونم رو گرفتہ
نمیدونم از ڪجا و کے بآ چے فقط یہو دیدم این درد داره سلول بہ سلول بدنم رو میسوزونہ بویی سوختی سلول های مغزم رو حس میڪنم
گوشآم بخاطر صدای خندش خون میاد
ڪلمه بہ ڪلمه حرفـآش تو مغزم اڪو میشہ
یہ وقتایی فکر میڪنم کہ راستکی راستکی دارم میمیرم
میدونے چیہ بعضی وقتآ میرم زیر پتو خودمو جم میکنم بوی سلول های سوخته حآلم رو بدتر میڪنه عق میزنم ڪہ بآلا بیاد ولی بدتر میشم
بویی مریضے و ڪثآفت اتاق رو پُر کرده
دوس دآرم تمام درد هام رو جم کنم توی مشتم و بزنم بہ آییہ ولی نمیشہ اخه من بی جون روی تخت افتآدم
یہ وقتآیی میگم دارم میمیرم ایندفه دیگه میمیرمـ ولی باز زنده میمونم
یه کساے تو زندگیم بودن ڪہ رفتن هرڪدومشون که میرفت یه تیکه اتیش میزد به جونم میزد
همه رفتن همه حالا این درد مآل اونه یڪم یڪم جم شده حالا داره سلول های مغزم رو میسوزونه
من همه وجودم درد میکنه
ببین قلبم سوخته ولی هنو ڪار میکنه اگه تو برے دیگہ ڪار نمیکنه ایندفه ڪه من رفتم زیر پتو و توی خودم جم شدم و بہ سقف زل زدم
راستڪی میمیرم
پس تو نرو
___
دلنوشته
#عکس_نوشته
دیدگاه ها (۱)

این روزها #غمگینم !خودم را بغل گرفته امو شانه هایم ،همچون گه...

این روزا حس میکنم باز کنارمی تو...💔

اوهوم... #عکس

امتحانش نمی ارزه...!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط