دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم

دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم .
در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها را از لابلای صفحات پاییزی می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند.

کم کم به این باور می رسم که سرنوشت ، نثر ساده ایست از حسرت و اشک که حرفی برای گفتن ندارد.
به صفحات بهاری با تو بودن می رسم . بنفشه هایی که از بالای واژه ها سر می زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند.
دیدگاه ها (۱)

وااااای خدا چه پپله چه نازههههه

خخخخخ شام عروسی رو عشقه

- " پاییـــــــز "،دوستت دارم چون. . .با تمام شیشه هایی که س...

والا بوووووخداااا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط