پارت۳۰
پارت۳۰
_استاد لاس زدن جئون جونگکوک
+(میخنده)
(فلش بک به چهار سال بعد)
ویو یوری
خب الان چهار سال گذشته میا تهیونگ ازدواج کردن ماه قبل اما منو جونگکوک فردا قراره ازدواج کنیم توی این چهار سال منو جونگکوک بزرگ کرده بگذریم الان داریم میریم لباس بخریم
ویو جونگکوک
فردا روز عروسیمه امروز میریم واسه یوری و خودم لباس بگیریم توی این چهار سال علاقم نسبت به یوری خیلیبیشتر شده روز به روز دارم بیشتر عاشقش میشم خوب حقم دارم خیلی خوشگله میا تهیونگ ازدواج کردن منم که دارم ازذواج میکنم خیلی خوشحالم از اون موقع که یوری وارد زندگیم شده باندم بهتر کار میکنه خیلی بزرگتر از قبل شده اره دیگه بریم
+تموم نشدی
_این خوبه
+نه چاک هاش زیاده
_باشه بزار عوض کنم
+اره زود باش
_خب این چی
+نه
_باشه الان عوض میکنم
_خب این جونگکوک
+همین خوبه
_چه عجب جناب جئون یکیو انتخاب کردن
+باشه برو در بیار بریم حساب کنیم
_باشه(رو به کارکنان اونجا) این رو ببرین اونو تا بیایم
همه کارکنان:چشم
_خب اقا بریم واسه شما کت شلوار انتخاب کنیم
+باشه
+عزیزم میشه بیای کراواتم رو ببندی
_بیا اینجا خب درست شد همین بهت میاد
+واقعا خودمم میدونم بهم میاد
_توی این لباس خیلی جذاب و ددی شدی
+فقط توی این لباس
_تو توی همه ی لباسا جذابی و ددی خودمی واسه کسی نیسی
+واقعا
_اره
+پس بیا بغلم(یوری میره بغلم)
_اخ جونگکوک خفه شدم
×بغل شدنتون تموم شد نمیخوای شادوماد لباسات رو در بیاری
+عه تهیونگ اینجا چیکار میکنی
×اومدیم لباس بخریم
_چرا واسه چی
×÷عروسی رفیقمه ها(همزمان)
÷وای یوری چه خشگل شدی
+یوری خشگل بود
÷از منم خشگل تر
+توکه انگشت کوچیکه یوری
×هوی جونگکوک خفه شو.......بیا اینجا
+باشه بزار لباسام رو در بیارم(در اورد)
+خب بیا اومدم
_تو لباسات رو خریدی
÷اره تهیونگم خرید دیدیم اینجا صدای اشنایی میاد اومدیم دیدیم شمایین
_اها پس باشه بریم
÷خب بریم
+جونگکوک بیاین بریم
×میا بیا اینجا کنار خودم
÷چرا
×با خانم های مجرد نگرد
÷تهیونگ(خنده)
+_(میخندن)
+عه که اینطور یوری توهم با خانم های متاهل نگرد
_بسه بسه بیاین بریم(دست جونگکوک رو میگیره
ویو راوی
خب اینا رفت لباس هاشون رو حساب کردن یه بستنی هم خوردن و رفتن خونشون
[فلش بک به فردا شب]
عاقد:دوشیزه خانم کیم یوری ایا بنده وکیلن شمارا به همسری اقای جئون جونگکوک در بیاورم
_با اجازه بزرگتر ها بله
عاقد:جناب جئون جونگکوک شما چی
+بله
همه: لیلیلیلیلیلی
بعد سه سال جونگکوک و یوری دوتا بچه اوردن یکی دختر و یکی پسر و به زندگی عاشقانشون ادامه دادن
[پایان]
داستان ما به سر رسید ارمی به بی تی اس نرسید😁
_استاد لاس زدن جئون جونگکوک
+(میخنده)
(فلش بک به چهار سال بعد)
ویو یوری
خب الان چهار سال گذشته میا تهیونگ ازدواج کردن ماه قبل اما منو جونگکوک فردا قراره ازدواج کنیم توی این چهار سال منو جونگکوک بزرگ کرده بگذریم الان داریم میریم لباس بخریم
ویو جونگکوک
فردا روز عروسیمه امروز میریم واسه یوری و خودم لباس بگیریم توی این چهار سال علاقم نسبت به یوری خیلیبیشتر شده روز به روز دارم بیشتر عاشقش میشم خوب حقم دارم خیلی خوشگله میا تهیونگ ازدواج کردن منم که دارم ازذواج میکنم خیلی خوشحالم از اون موقع که یوری وارد زندگیم شده باندم بهتر کار میکنه خیلی بزرگتر از قبل شده اره دیگه بریم
+تموم نشدی
_این خوبه
+نه چاک هاش زیاده
_باشه بزار عوض کنم
+اره زود باش
_خب این چی
+نه
_باشه الان عوض میکنم
_خب این جونگکوک
+همین خوبه
_چه عجب جناب جئون یکیو انتخاب کردن
+باشه برو در بیار بریم حساب کنیم
_باشه(رو به کارکنان اونجا) این رو ببرین اونو تا بیایم
همه کارکنان:چشم
_خب اقا بریم واسه شما کت شلوار انتخاب کنیم
+باشه
+عزیزم میشه بیای کراواتم رو ببندی
_بیا اینجا خب درست شد همین بهت میاد
+واقعا خودمم میدونم بهم میاد
_توی این لباس خیلی جذاب و ددی شدی
+فقط توی این لباس
_تو توی همه ی لباسا جذابی و ددی خودمی واسه کسی نیسی
+واقعا
_اره
+پس بیا بغلم(یوری میره بغلم)
_اخ جونگکوک خفه شدم
×بغل شدنتون تموم شد نمیخوای شادوماد لباسات رو در بیاری
+عه تهیونگ اینجا چیکار میکنی
×اومدیم لباس بخریم
_چرا واسه چی
×÷عروسی رفیقمه ها(همزمان)
÷وای یوری چه خشگل شدی
+یوری خشگل بود
÷از منم خشگل تر
+توکه انگشت کوچیکه یوری
×هوی جونگکوک خفه شو.......بیا اینجا
+باشه بزار لباسام رو در بیارم(در اورد)
+خب بیا اومدم
_تو لباسات رو خریدی
÷اره تهیونگم خرید دیدیم اینجا صدای اشنایی میاد اومدیم دیدیم شمایین
_اها پس باشه بریم
÷خب بریم
+جونگکوک بیاین بریم
×میا بیا اینجا کنار خودم
÷چرا
×با خانم های مجرد نگرد
÷تهیونگ(خنده)
+_(میخندن)
+عه که اینطور یوری توهم با خانم های متاهل نگرد
_بسه بسه بیاین بریم(دست جونگکوک رو میگیره
ویو راوی
خب اینا رفت لباس هاشون رو حساب کردن یه بستنی هم خوردن و رفتن خونشون
[فلش بک به فردا شب]
عاقد:دوشیزه خانم کیم یوری ایا بنده وکیلن شمارا به همسری اقای جئون جونگکوک در بیاورم
_با اجازه بزرگتر ها بله
عاقد:جناب جئون جونگکوک شما چی
+بله
همه: لیلیلیلیلیلی
بعد سه سال جونگکوک و یوری دوتا بچه اوردن یکی دختر و یکی پسر و به زندگی عاشقانشون ادامه دادن
[پایان]
داستان ما به سر رسید ارمی به بی تی اس نرسید😁
۱.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.