آیین چشم های تو را طاقتم کم است
آیین چشم های تو را طاقتم کم است
محصول ایستادگی ام قامتی خم است
بانوی ایستاده در آغوش تند باد!
مردی که پیش پای تو افتاده آدم است
این قطب شرق را که تو تأسیس کرده ای
احساس می کنم برشی از جهنم است
تیغ نجابت تو مرا تکه تکه کرد
محمد! قبول کن که گناهی مسلّم است
تخت سفید من به تو هشدار می دهد
فردای تو به رنگ لباس محرم است
آیا به بی گناهی ات ایمان بیاورم
وقتی که ابتکار تو قتل دمادم است
روزم، شبم، دلم، نفسم، نرم گم شدند
بانوی من شریف ترین دزد عالم است
محصول ایستادگی ام قامتی خم است
بانوی ایستاده در آغوش تند باد!
مردی که پیش پای تو افتاده آدم است
این قطب شرق را که تو تأسیس کرده ای
احساس می کنم برشی از جهنم است
تیغ نجابت تو مرا تکه تکه کرد
محمد! قبول کن که گناهی مسلّم است
تخت سفید من به تو هشدار می دهد
فردای تو به رنگ لباس محرم است
آیا به بی گناهی ات ایمان بیاورم
وقتی که ابتکار تو قتل دمادم است
روزم، شبم، دلم، نفسم، نرم گم شدند
بانوی من شریف ترین دزد عالم است
۱.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.