اسممو صدا کن:پارت9
می ریا:بعد از این که باهم درس خوندیم کوک بلند شد که بره
کوک:فردا تو مدرسه میبینمت الانم آب و خوراکی بردار و برو تو اتاقت درم قفل کن
می ریا:باش خداحافظ
کوک:خداحافظ
ذهن می ریا:انگار دلم نمیخواست بره دلم میخواست پیشم بمونه
ذهن کوک:دلم نمیخواست برم ولی مجبور بودم
می ریا:کوک رفت دیدم جیمین اومد در زد
جیمین:می ریا درو باز کن
می ریا:هیچی نمیگفتم
جیمین:می ریا گفتم درو باز کن وگرنه بزور بازش میکنم
می ریا:خواستم درو باز کنم ولی باز نکردم دیدم با کیلید بازش کرد برام خیلی عجیب بود که کیلید اتاقم رو داره
جیمین:بهت با زبون خوش گفتم ولی گوش نکردی
می ریا:از اتاقم برو بیرون تنهام بزار
جیمین:من عاشقتم ولی تو اصلا به من اهمیت نمیدی
می ریا:چون من عاشقت نیستم و نخواهم شد
جیمین:چرا مگه من چمه
می ریا: چون من عاشق یه نفر دیگم
جیمین:اون کیه
می ریا:بی تو چه حالا از اتاقم برو بیرون، از اتاقم رفت بیرون رفتم تو تختم و خوابیدم صبح از خواب پاشودم و لباس مدرسمو پوشیدم و رفتم مدرسه مدرسه من زودتر از جیمین بلند شدم و رفتم مدرسه رسیدم و رفتم پیش سانگ، سلام
سانگ:سلام
می ریا:سانگ دیروز یه اتفاقی افتاد
سانگ:باز چی شده
می ریا:اتفاق رو براق تعریف کردم
سانگ:شاید کوک اونقدر هاهم آدم بدی نباشه ولی چرا همین الان زنگ نمیزنی به پدرت و همون چیزی که کوک بهت گفت رو بهش بگی من میام خونتون مادرم اجازه میده
می ریا:الان زنگ میزنم، گوشیمو از تو کیفم(عکس کیفشم میزارم) در اوردم(عکسشو میزارم) و به پدرم زنگ زدم، سلام پدر دوستم سانگ با مادر پدرش دعواش شده و جایی برای موندن نداره بهش گفتم بیاد خونه ما اما نمیتونه با جیمین تو یه خونه باشه چون جیمین دوست پسر سابقش بود میشه سانگ بیاد خونمون جیمین بره خونه خودش
پدر می ریا:ولی دخترم زشت نیست جیمین بره تک تنها خونه خودش
می ریا:بابا جیمین یه عالمه دوست داره خوب بره پیش اونا
پدر می ریا:باشه دخترم من الان به جیمین زنگ میزنم و بهش میگم ماجرا رو
می ریا:ولی بابا بهش نگو که دوس دختر سابقش میخواد بیاد خونمون بهش بگو دختره مشکل داره با یه پسر تو یه خونه باشه
پدر می ريا:باش دخترم بای
می ریا:بای
سانگ:چی شد
می ریا:قبول کرد، منو سانگ پردیم تو بقل هم و بالا پایین میپریدم از خوشحالی...
ادامه دارد
لایک کنید تا پارت بعدی رو بزارم❤️💜😘
#کوک
#جیمین
#تهیونگ
کوک:فردا تو مدرسه میبینمت الانم آب و خوراکی بردار و برو تو اتاقت درم قفل کن
می ریا:باش خداحافظ
کوک:خداحافظ
ذهن می ریا:انگار دلم نمیخواست بره دلم میخواست پیشم بمونه
ذهن کوک:دلم نمیخواست برم ولی مجبور بودم
می ریا:کوک رفت دیدم جیمین اومد در زد
جیمین:می ریا درو باز کن
می ریا:هیچی نمیگفتم
جیمین:می ریا گفتم درو باز کن وگرنه بزور بازش میکنم
می ریا:خواستم درو باز کنم ولی باز نکردم دیدم با کیلید بازش کرد برام خیلی عجیب بود که کیلید اتاقم رو داره
جیمین:بهت با زبون خوش گفتم ولی گوش نکردی
می ریا:از اتاقم برو بیرون تنهام بزار
جیمین:من عاشقتم ولی تو اصلا به من اهمیت نمیدی
می ریا:چون من عاشقت نیستم و نخواهم شد
جیمین:چرا مگه من چمه
می ریا: چون من عاشق یه نفر دیگم
جیمین:اون کیه
می ریا:بی تو چه حالا از اتاقم برو بیرون، از اتاقم رفت بیرون رفتم تو تختم و خوابیدم صبح از خواب پاشودم و لباس مدرسمو پوشیدم و رفتم مدرسه مدرسه من زودتر از جیمین بلند شدم و رفتم مدرسه رسیدم و رفتم پیش سانگ، سلام
سانگ:سلام
می ریا:سانگ دیروز یه اتفاقی افتاد
سانگ:باز چی شده
می ریا:اتفاق رو براق تعریف کردم
سانگ:شاید کوک اونقدر هاهم آدم بدی نباشه ولی چرا همین الان زنگ نمیزنی به پدرت و همون چیزی که کوک بهت گفت رو بهش بگی من میام خونتون مادرم اجازه میده
می ریا:الان زنگ میزنم، گوشیمو از تو کیفم(عکس کیفشم میزارم) در اوردم(عکسشو میزارم) و به پدرم زنگ زدم، سلام پدر دوستم سانگ با مادر پدرش دعواش شده و جایی برای موندن نداره بهش گفتم بیاد خونه ما اما نمیتونه با جیمین تو یه خونه باشه چون جیمین دوست پسر سابقش بود میشه سانگ بیاد خونمون جیمین بره خونه خودش
پدر می ریا:ولی دخترم زشت نیست جیمین بره تک تنها خونه خودش
می ریا:بابا جیمین یه عالمه دوست داره خوب بره پیش اونا
پدر می ریا:باشه دخترم من الان به جیمین زنگ میزنم و بهش میگم ماجرا رو
می ریا:ولی بابا بهش نگو که دوس دختر سابقش میخواد بیاد خونمون بهش بگو دختره مشکل داره با یه پسر تو یه خونه باشه
پدر می ريا:باش دخترم بای
می ریا:بای
سانگ:چی شد
می ریا:قبول کرد، منو سانگ پردیم تو بقل هم و بالا پایین میپریدم از خوشحالی...
ادامه دارد
لایک کنید تا پارت بعدی رو بزارم❤️💜😘
#کوک
#جیمین
#تهیونگ
۳۸.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.