درد دل یک شرکت نفتی
درد دل یک شرکت نفتی
سلام به تو هموطن، سلام به تویی که در شهر خود و در کنار خانواده ات هستی، سلام بر تو که بزرگ شدن فرزندات را می بینی، سلام بر تو که در کوچه و محله ات شناخته شده ای.
من یک شرکت نفتی ام، همان که اکثر مردم می پندارند حقوقم از پارو بالا می رود و دغدغه ای در زندگی ندارم، پول خرد بچه ام میلیونی است و اعضاء خانواده ام همه ماشین شخصی خودشان را دارند، همان که بدون آنکه کار خاصی انجام دهد کل بودجه مملکت و سهمی از حقوق دیگر کارمندان هر ماه به حساب او واریز می شود و...
من یک کارمند اقماری ام، اقماری یعنی در بهترین حالت دو هفته در کنار خانواده و دوهفته سرکار باشی ولی همه ما اینگونه نیستیم. برخی دوهفته سرکار و یک هفته استراحت و برخی سه هفته کار و یک هفته استراحت دارند. از این مدت استراحت، زمان ایاب و ذهاب را کم کن، چه رفت و آمدی، آواز دهل از دور خوش است. جزایری خاص در خلیج فارس یا سکوهای کیلومتر ها دور از ساحل. آیا حوصله تان می آید هر ماه از یک شهر کوچک، خودت را با ماشین کرایه ای برسانی به شهری دارای فرودگاه یا ایستگاه قطار، بعد بروی به مقاصد پروازی شرکت نفت، بعد تا صبح در آنجا بخوابی روی نیمکت های فرودگاه و راه آهن در سرما و گرما، تا صبح زود به پرواز برسی، آنگاه که به جزیره رسیدی، بروی اسکله، حالا اگر شرایط دریا خوب باشد شانس آورده ای، مسیری چند ساعته را با کشتی تا سکو (که اگر دریا خراب باشد پیکر نیمه جانت را باید پیاده کنند). حال چهارده روز در یک فضای محدود، با یاران و همراهانی همیشگی در رطوبت صدر در صد و دمای بالاتر از 54 درجه. این قصه دو هفته و چند ماه نیست.
قصه چند سال است از بهترین دوران عمر.
سال هایی که می توانستی در کنار همسر جوانت باشی، سالهایی که بجای حرفهای شیرین رو در رو، باید با تلفن به سخنان بغض آلود همسرت گوش دهی که از مصایٔبش در گذران زندگی، در خریدها، در سر و کله زدن با همسایه ها و... می گوید. گاه دلت می سوزد، گاه غیرتت می جوشد، کمتر می خندی و گاه همراه او اشک می ریزی. همه هم درد هم را می دانند. همه بارها صدا بلند شدن های یکدیگر را در صحبت های پشت تلفن شنیده اند. مگر این دیوارهای نازک بین اتاقها چقدر جلوی صوت را می گیرد. اینجا کم کم شبیه هم می شویم،
چهره های شکسته، موهای زود سپید شده و اغلب ریخته، معده های خراب و اعصاب های .... .
چقدر باید ببینی یکی با چشمان اشکبار آمده و تقاضای رفتن دارد، بچه ام تصادف کرده، مادرم سکته کرده، پدرم فوت کرده، همسرم پا به ماه است و.... . اما دریغ! همه می خواهند کمک کنند اما دریا طوفانی است، پروازها تاخیر دارند. انگار همه و همه دست به دست هم می دهند تا زمانی به عزیزانت برسی که بچه ات را همسایه ها به بیمارستان رسانده اند، همسرت فارغ شده و پدرت را فقط صورت قبری باقیست. و تو باز هم
دیر رسیده ای چقدر می خواهید به کسی پول بدهید که جبران این ها باشد؟ چند نفر از پرسنل نفت باید حین عملیات حفاری یا بهره برداری در اثر انفجار، آتش سوزی یا نشت گازهای سمی جان بسپارند تا باورتان شود این شغل خطرناک است. کی می خواهید باورتان شود بودجه مملکت از این صنعت است و نباید از رقبای منطقه ای و جهانی عقب بیفتیم، کدام شغل چنان حساس است که اگر چند ساعت از تولید یک تاسیسات نفتی قطع شود زنگ اتاق وزیر به صدا در می آید، تا کی باید شاهد بود جوانان با تجربه و نخبه این
صنعت را فقط چند صد متر آن طرف تر به چند برابر حقوق فعلی شان می خرند.
مگر چقدر این فشار ها را می توان تحمل کرد؟
آری، حقوقمان خوب است. خدا را شکر. اما پول مفت نمی گیریم. به خدا ما هم نماز می خوانیم و حلال و حرام سرمان می شود. همان که شما در شهر و کنار خانواده تان می گیرید همان است فقط حداقل حقوقی چون دوری از خانواده، بدی آب و هوا، محرومیت از تسهیلات زندگی، کار در دریا، صرف وقت اقماری و شیفت کاری شب بدان اضافه شده است. به خدا شما کارمند عزیز در هر وزارت خانه دیگری هم در این شرایط کار کنی همین مقدار، بلکه
بیشتر نیز به شما می دهند.
نمی خواهم بگویم آنچه می گیریم پول خونمان است مثل استرس های رسیدن به پرواز، حین پرواز، در سفرهای دریایی، مسیٔولیت های ناشی از حفظ تولید نفت و عدم اختلال در تولید بنزین و گازوییل کشور، کاهش عمر ناشی از تغییرات محل زندگی، شیفت شب و کار در شرایط سخت.
مبادا کنایه ها و کمی حقوق دل سردتان کند. هنوز رقابت بر سر برداشت از میادین مشترک باقیست. بالاخره روزگار به شما نیز لبخند خواهد زد. روزی فرزندان مان قدرمان را خواهند دانست. به ایشان ایراد نگیرید، زیاد پدر بالای سرشان نبوده است. همسر عزیزم، همچون گذشته به حمایت های تو نیازمندم.
مردم ایران دعا کنید مرزداران صنعت نفت را، چنانکه امام سجاد(ع) دعا می نمود مرز
سلام به تو هموطن، سلام به تویی که در شهر خود و در کنار خانواده ات هستی، سلام بر تو که بزرگ شدن فرزندات را می بینی، سلام بر تو که در کوچه و محله ات شناخته شده ای.
من یک شرکت نفتی ام، همان که اکثر مردم می پندارند حقوقم از پارو بالا می رود و دغدغه ای در زندگی ندارم، پول خرد بچه ام میلیونی است و اعضاء خانواده ام همه ماشین شخصی خودشان را دارند، همان که بدون آنکه کار خاصی انجام دهد کل بودجه مملکت و سهمی از حقوق دیگر کارمندان هر ماه به حساب او واریز می شود و...
من یک کارمند اقماری ام، اقماری یعنی در بهترین حالت دو هفته در کنار خانواده و دوهفته سرکار باشی ولی همه ما اینگونه نیستیم. برخی دوهفته سرکار و یک هفته استراحت و برخی سه هفته کار و یک هفته استراحت دارند. از این مدت استراحت، زمان ایاب و ذهاب را کم کن، چه رفت و آمدی، آواز دهل از دور خوش است. جزایری خاص در خلیج فارس یا سکوهای کیلومتر ها دور از ساحل. آیا حوصله تان می آید هر ماه از یک شهر کوچک، خودت را با ماشین کرایه ای برسانی به شهری دارای فرودگاه یا ایستگاه قطار، بعد بروی به مقاصد پروازی شرکت نفت، بعد تا صبح در آنجا بخوابی روی نیمکت های فرودگاه و راه آهن در سرما و گرما، تا صبح زود به پرواز برسی، آنگاه که به جزیره رسیدی، بروی اسکله، حالا اگر شرایط دریا خوب باشد شانس آورده ای، مسیری چند ساعته را با کشتی تا سکو (که اگر دریا خراب باشد پیکر نیمه جانت را باید پیاده کنند). حال چهارده روز در یک فضای محدود، با یاران و همراهانی همیشگی در رطوبت صدر در صد و دمای بالاتر از 54 درجه. این قصه دو هفته و چند ماه نیست.
قصه چند سال است از بهترین دوران عمر.
سال هایی که می توانستی در کنار همسر جوانت باشی، سالهایی که بجای حرفهای شیرین رو در رو، باید با تلفن به سخنان بغض آلود همسرت گوش دهی که از مصایٔبش در گذران زندگی، در خریدها، در سر و کله زدن با همسایه ها و... می گوید. گاه دلت می سوزد، گاه غیرتت می جوشد، کمتر می خندی و گاه همراه او اشک می ریزی. همه هم درد هم را می دانند. همه بارها صدا بلند شدن های یکدیگر را در صحبت های پشت تلفن شنیده اند. مگر این دیوارهای نازک بین اتاقها چقدر جلوی صوت را می گیرد. اینجا کم کم شبیه هم می شویم،
چهره های شکسته، موهای زود سپید شده و اغلب ریخته، معده های خراب و اعصاب های .... .
چقدر باید ببینی یکی با چشمان اشکبار آمده و تقاضای رفتن دارد، بچه ام تصادف کرده، مادرم سکته کرده، پدرم فوت کرده، همسرم پا به ماه است و.... . اما دریغ! همه می خواهند کمک کنند اما دریا طوفانی است، پروازها تاخیر دارند. انگار همه و همه دست به دست هم می دهند تا زمانی به عزیزانت برسی که بچه ات را همسایه ها به بیمارستان رسانده اند، همسرت فارغ شده و پدرت را فقط صورت قبری باقیست. و تو باز هم
دیر رسیده ای چقدر می خواهید به کسی پول بدهید که جبران این ها باشد؟ چند نفر از پرسنل نفت باید حین عملیات حفاری یا بهره برداری در اثر انفجار، آتش سوزی یا نشت گازهای سمی جان بسپارند تا باورتان شود این شغل خطرناک است. کی می خواهید باورتان شود بودجه مملکت از این صنعت است و نباید از رقبای منطقه ای و جهانی عقب بیفتیم، کدام شغل چنان حساس است که اگر چند ساعت از تولید یک تاسیسات نفتی قطع شود زنگ اتاق وزیر به صدا در می آید، تا کی باید شاهد بود جوانان با تجربه و نخبه این
صنعت را فقط چند صد متر آن طرف تر به چند برابر حقوق فعلی شان می خرند.
مگر چقدر این فشار ها را می توان تحمل کرد؟
آری، حقوقمان خوب است. خدا را شکر. اما پول مفت نمی گیریم. به خدا ما هم نماز می خوانیم و حلال و حرام سرمان می شود. همان که شما در شهر و کنار خانواده تان می گیرید همان است فقط حداقل حقوقی چون دوری از خانواده، بدی آب و هوا، محرومیت از تسهیلات زندگی، کار در دریا، صرف وقت اقماری و شیفت کاری شب بدان اضافه شده است. به خدا شما کارمند عزیز در هر وزارت خانه دیگری هم در این شرایط کار کنی همین مقدار، بلکه
بیشتر نیز به شما می دهند.
نمی خواهم بگویم آنچه می گیریم پول خونمان است مثل استرس های رسیدن به پرواز، حین پرواز، در سفرهای دریایی، مسیٔولیت های ناشی از حفظ تولید نفت و عدم اختلال در تولید بنزین و گازوییل کشور، کاهش عمر ناشی از تغییرات محل زندگی، شیفت شب و کار در شرایط سخت.
مبادا کنایه ها و کمی حقوق دل سردتان کند. هنوز رقابت بر سر برداشت از میادین مشترک باقیست. بالاخره روزگار به شما نیز لبخند خواهد زد. روزی فرزندان مان قدرمان را خواهند دانست. به ایشان ایراد نگیرید، زیاد پدر بالای سرشان نبوده است. همسر عزیزم، همچون گذشته به حمایت های تو نیازمندم.
مردم ایران دعا کنید مرزداران صنعت نفت را، چنانکه امام سجاد(ع) دعا می نمود مرز
- ۹.۸k
- ۰۸ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط