یه روزایی هم هستن که فکر میکنی چقد حالت بده چقد خرابی...
یه روزایی هم هستن که فکر میکنی چقد حالت بده چقد خرابی...
به هر چیزی فکر میکنی گریه ات میگیره...
انگار یه چیزهایی توی درونت داره میسوزه داره نابودت میکنه داره از پا در میاردت...
همش فکر میکنی اگه این اتفاق بیوفته اگه اینطور شه چی؟
درک اون افکار دردناکی که میدونی یه روزی اتفاق میوفتن واقعا دردناک و سخته...
یه جورایی میتونم بگم حتی غیر قابل باورن و تحمل پذیرفتن و درک و هضمشون رو نداریم:)
بعد میای فکر میکنی میگی خب همینه دیگه زندگی یعنی سختی ، همین که به زندگی داری ادامه میدی با همه اتفاقات تلخ و شیرینش خودش یه پا قوی بودنه!
ولی خب چرا بعضی وقتا فکر میکنیم چقد این سختی ها بیشتره ؟ چرا تموم نمیشن ؟ چرا روز به روز تحملشون سخت تر میشن ؟ چرا دارن جلوی نفسمون رو میگیرن ؟
مثل شاملو که میگه :
کوره ها سرد شدن..
سبزه ها زرد شدن..
خنده ها درد شدن:)
زندگیه دیگه چه انتظاری میشه ازش داشت؟!
به خدا اعتقاد دارم! میدونم صدامو میشنوه..ولی خب چرا اتفاق جدیدی که این بار خوب باشه نمیوفته؟
متن رو خوندم و فهمیدم که واقعا چقدر دلم گرفته و حالم داغونه....!
به هر چیزی فکر میکنی گریه ات میگیره...
انگار یه چیزهایی توی درونت داره میسوزه داره نابودت میکنه داره از پا در میاردت...
همش فکر میکنی اگه این اتفاق بیوفته اگه اینطور شه چی؟
درک اون افکار دردناکی که میدونی یه روزی اتفاق میوفتن واقعا دردناک و سخته...
یه جورایی میتونم بگم حتی غیر قابل باورن و تحمل پذیرفتن و درک و هضمشون رو نداریم:)
بعد میای فکر میکنی میگی خب همینه دیگه زندگی یعنی سختی ، همین که به زندگی داری ادامه میدی با همه اتفاقات تلخ و شیرینش خودش یه پا قوی بودنه!
ولی خب چرا بعضی وقتا فکر میکنیم چقد این سختی ها بیشتره ؟ چرا تموم نمیشن ؟ چرا روز به روز تحملشون سخت تر میشن ؟ چرا دارن جلوی نفسمون رو میگیرن ؟
مثل شاملو که میگه :
کوره ها سرد شدن..
سبزه ها زرد شدن..
خنده ها درد شدن:)
زندگیه دیگه چه انتظاری میشه ازش داشت؟!
به خدا اعتقاد دارم! میدونم صدامو میشنوه..ولی خب چرا اتفاق جدیدی که این بار خوب باشه نمیوفته؟
متن رو خوندم و فهمیدم که واقعا چقدر دلم گرفته و حالم داغونه....!
۵.۱k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.