یک روز که دن بی داشت آماده می شد که بره مدرسه رایان با ...
یک روز که دن بی داشت آماده می شد که بره مدرسه رایان با عجله ی خیلییی زیاد دویید سمت دن بی
شرایان: دن بی .. دن بی *با چشمای پر از اشک و استرس*
دن بی : جانم داداش چیشده؟ چرا گریه می کنی؟
رایان : مامان بزرگ به خاطر اینکه من گیم بهم فوش داد و کتکم زد *گریه*
دن بی: وایی الهی بیا بریم من باهاشون حرف میزنم
رایان: اما ..اما ..تو مدرسه داری * گریه یخورده کمتر از قبل*
دن بی: بیا.. بیا.. شاید درست شد حالا یکیاریش می کنیم داداشی
رایان: با اینکه ازم کوچیکتری ولی انگار ازم بزرگتری
دن بی : داداشییی ..بیا .. بیا بریم
رایان: هق ..باشه..هق * درحال پاک کردن اشکاش و لبخند*
دن بی : آفرین پسر خوب .. قربون داداشم. بشم
رایان: خدانکنه
دن بی: مامانی ..مامان بزرگ میشه باهاتون صحبت کنم؟
مامان دن بی : بفرما دخترم
مامان بزرگ دن بی: اگر میخوای درمورد اون پسره ی احمق حرف بزنی من با شما حرفی ندارم؟
دن بی : رایان لطفا برو تو اتاق من کار دارم
رایان: چشم * رفت تو اتاقش*
دن بی: میشه حداقل دو دیقه به حرفم گوش بدید؟
مامان بزرگ دن بی: بگو میشنون عصبی*
دن بی: عشق میدونید یعنی چه؟
مامان بزرگ دن بی: معلومه که میدونم
دن بی: نمیدونی ..چون عشق اصلا
به جنسیت نیست عشق به دله یه زن ممکنه عاشق یه مرد بشه
یه زن دیگه ممکنه عاشق یه زن بشه
یه مرد ممکنه عاشق یه زن بشه ممکنه یه مرد دیگه عاشق یه مرد بشه. شما نمیتونید واسه ی یه نفر تصمیم بگیرید که عاشق کی بشه
مثلا مامان شما با عشق خودت که بابا بود ازدواج کردی یا مثلا شما مامان بزرگ شما ،شما با. بابابزرگ که عشقت بود ازدواج کردی و مامان باباهاتون هم کاری نداشتند چس چرا نمی زارید رایان با عشقش باشه؟
شرایان: دن بی .. دن بی *با چشمای پر از اشک و استرس*
دن بی : جانم داداش چیشده؟ چرا گریه می کنی؟
رایان : مامان بزرگ به خاطر اینکه من گیم بهم فوش داد و کتکم زد *گریه*
دن بی: وایی الهی بیا بریم من باهاشون حرف میزنم
رایان: اما ..اما ..تو مدرسه داری * گریه یخورده کمتر از قبل*
دن بی: بیا.. بیا.. شاید درست شد حالا یکیاریش می کنیم داداشی
رایان: با اینکه ازم کوچیکتری ولی انگار ازم بزرگتری
دن بی : داداشییی ..بیا .. بیا بریم
رایان: هق ..باشه..هق * درحال پاک کردن اشکاش و لبخند*
دن بی : آفرین پسر خوب .. قربون داداشم. بشم
رایان: خدانکنه
دن بی: مامانی ..مامان بزرگ میشه باهاتون صحبت کنم؟
مامان دن بی : بفرما دخترم
مامان بزرگ دن بی: اگر میخوای درمورد اون پسره ی احمق حرف بزنی من با شما حرفی ندارم؟
دن بی : رایان لطفا برو تو اتاق من کار دارم
رایان: چشم * رفت تو اتاقش*
دن بی: میشه حداقل دو دیقه به حرفم گوش بدید؟
مامان بزرگ دن بی: بگو میشنون عصبی*
دن بی: عشق میدونید یعنی چه؟
مامان بزرگ دن بی: معلومه که میدونم
دن بی: نمیدونی ..چون عشق اصلا
به جنسیت نیست عشق به دله یه زن ممکنه عاشق یه مرد بشه
یه زن دیگه ممکنه عاشق یه زن بشه
یه مرد ممکنه عاشق یه زن بشه ممکنه یه مرد دیگه عاشق یه مرد بشه. شما نمیتونید واسه ی یه نفر تصمیم بگیرید که عاشق کی بشه
مثلا مامان شما با عشق خودت که بابا بود ازدواج کردی یا مثلا شما مامان بزرگ شما ،شما با. بابابزرگ که عشقت بود ازدواج کردی و مامان باباهاتون هم کاری نداشتند چس چرا نمی زارید رایان با عشقش باشه؟
- ۱.۹k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط