قرارمان یک غروب پاییزی

قرارمان یک غروب پاییزی
مهر
آبان
آذر
فرقی نمی‌کند
فقط پاییز باشد
تن درختان شهر عریان
سنگ فرشهای خیابان ها خیس ِخجالت
تمام‌ نیمکت ها خسته و تنها
من و تو
دست در دست
شانه به شانه
و عشق
چتر در بالای سرمان
و کلاغها در حال آواز خوانی
موشها همه رقاص
عابران تماشاچیان این نمایش نامه
و خدا در همین این‌ نزدیکی ها
شاهد دلبرانه ی من و تو ست
شاهد یک‌ ملاعاقت عاشقانه...**
دیدگاه ها (۳)

بگذارید یک حقیقت بگویم از دنیای زنها ...ما زنها اگر بدانیم د...

#تـو هیچ ڪجای دنیا نیستے... نہ نامت لابلاے دفترے و نہ تصو...

نمی‌شود پاییزفضای نمناک جنگلی‌اش، برگ‌های خسته ی زردش، غمگین...

بیا زمینی باشیم ...من از دوزخی که راهش به بهشت باشدمی ترسم !...

قرارمان یک صبح پاییزیمهرآبانآذر فرقی نمی‌کند فقط پاییز باشد ...

طبیعت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط