سوم دبستان که بودم یکی تو کلاس داشتیم که خیلی با من لج بو

سوم دبستان که بودم یکی تو کلاس داشتیم که خیلی با من لج بود...
من اصلا بهش هیچ بدی نکرده بودم ولی نمیدونم چرا با من انقدر رو دور لج افتاده بود...
زمان گذشت و گذشت تا یه روز معلممون همون آدم رو به عنوان مبصر کلاس انتخاب کرد و گفت هر روز قبل این که بیام اسم بد ها رو واسم بنویس...
فردای اون روز معلم اومد سر کلاس و اسمم رو جز بدهای کلاس خوند
در حالی که من ساکت نشسته بودم و اون از سر لجبازی اسمم رو تو بدها نوشته بود...
معلم گفت دستت رو بیار جلو و یه دونه محکم با خط کش زد به دستم...
درد داشت...
اما بغض کردم و هیچی نگفتم...
فردای اون روز دوباره اسمم تو بدها بود
ولی ایندفعه سه بار با خط کش منو زد و گفت علاوه بر اینکه اسمت تو بدها نوشته شده جلوش دو تا ضربدرم زده شده...
بغضم ترکید و اشک ریختم و گفتم زدی آقا ولی بخدا این حق من نیست،بخدا من بی تقصیرم...
حالا بزرگ شدم...
اولین ضربه ای که تو زندگیم خوردم درد داشت اما بغض کردم و هیچی نگفتم...
ولی وقتی بعد از اون چند بار دیگه ضربه خوردم
سرم رو گرفتم رو به آسمون و گفتم خدایا این حق من نیست،من گناهی نکردم خدا...
نمیدونم تو دنیا کیه که با من لج کرده و مدام اسمم رو تو بدها مینویسه و به خدا میده
ولی خدایا...!
این حق من نیست...
این حق من نیست...
این حق من نیست...!!!

#امیرعلی_اسدی
دیدگاه ها (۹۳)

🌺 ✨ 🌺 ✨ 🌺 🌺 ✨ بر جلوه ی روی ماه مهدی صلوات🌺 ✨ بر جذبه ی هر ن...

من بمونم یا برم تو چجوری راحتی قلب من وصله الان به یه بمب سا...

#یا_مهدے_ادرڪنے💚 💔 گفتم ڪہ ازفراغٺ عمریسٺ بےقرارم✨ گفٺ ازفــ...

ارزش قلب به عشق ،ارزش سخن به صداقت ،ارزش چشم به پاکی ،ارزش د...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

چی میشه؟ سخت نیست تو بگو باشه حق با توئه چند روز که بگذره می...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط