هر صبح که
هر صبح که
خورشید آرام از روزنه ی پنجره
به اتاق خوابم
می آید ...
من ...
زنی زیبا را در آینه می بینم
زنی زیبا که با چشمان عسلی اش
در آینه به من چشمک می زند
زنی که هنوز زیباست ...
در لابلای موهای سیاهش
موهای سپیدی خودنمایی می کند ...
به من می گوید ؛
هنوز هم می توانم زندگی کنم ...!
هنوز هم پر از انرژی هستم ...!
دستش را بر روی قلبم می گذارد
می گوید ؛
هنوز هم می تپد ...
من این زن را می شناسم
که در تمام روزهای سرد و بی روح زندگی اش
ایستاده بود
در طوفان های سهمگین و سخت ایستاده بود ...
در روزهای پر دردش ایستاده بود ...
در طاقت فرساترین لحظات
یکه و تنها ایستاده بود ...
آری ...
من در آینه زنی را دیدم
سرشار از شوق زندگی
من ایستاده ام
و خود را در آینه می بینم ...
می توانم ...
من هر روز در آینه زن های زیبای زیادی را می بینم ...
خورشید آرام از روزنه ی پنجره
به اتاق خوابم
می آید ...
من ...
زنی زیبا را در آینه می بینم
زنی زیبا که با چشمان عسلی اش
در آینه به من چشمک می زند
زنی که هنوز زیباست ...
در لابلای موهای سیاهش
موهای سپیدی خودنمایی می کند ...
به من می گوید ؛
هنوز هم می توانم زندگی کنم ...!
هنوز هم پر از انرژی هستم ...!
دستش را بر روی قلبم می گذارد
می گوید ؛
هنوز هم می تپد ...
من این زن را می شناسم
که در تمام روزهای سرد و بی روح زندگی اش
ایستاده بود
در طوفان های سهمگین و سخت ایستاده بود ...
در روزهای پر دردش ایستاده بود ...
در طاقت فرساترین لحظات
یکه و تنها ایستاده بود ...
آری ...
من در آینه زنی را دیدم
سرشار از شوق زندگی
من ایستاده ام
و خود را در آینه می بینم ...
می توانم ...
من هر روز در آینه زن های زیبای زیادی را می بینم ...
- ۱.۵k
- ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط