عشق،دیگردروجودم مست وبی پروا شده
عشق،دیگردروجودم مست وبی پروا شده
با چه انکارش کنم وقتی که مشتم واشده
ضجه های ابر پاییزی نشان ازدرد کیست؟
شاید آن بالا خدا هم مثلِ من تنهاشده
بی تو شب های زمستانم سحرگاهی نداشت
کلِ تقویم از بد اقبالی شبِ یلدا شده
مثل یک رودم که راهم رابه دریا بسته اند
حسرتم آغوشِ امواج و تلاقی ها شده
ساحلِ احساس من از جزرِتو آتش گرفت
دیدم اقیانوس روحم بدتر از صحرا شده
باسکوتم می شودصدهاغزل رااشک ریخت
ان همه فریاد هایم قدرِ یک نجوا شده
قصدجانم کرده این عشق و نمیداند که من
پیش از این ها روزگارم محشر کبری شده
با چه انکارش کنم وقتی که مشتم واشده
ضجه های ابر پاییزی نشان ازدرد کیست؟
شاید آن بالا خدا هم مثلِ من تنهاشده
بی تو شب های زمستانم سحرگاهی نداشت
کلِ تقویم از بد اقبالی شبِ یلدا شده
مثل یک رودم که راهم رابه دریا بسته اند
حسرتم آغوشِ امواج و تلاقی ها شده
ساحلِ احساس من از جزرِتو آتش گرفت
دیدم اقیانوس روحم بدتر از صحرا شده
باسکوتم می شودصدهاغزل رااشک ریخت
ان همه فریاد هایم قدرِ یک نجوا شده
قصدجانم کرده این عشق و نمیداند که من
پیش از این ها روزگارم محشر کبری شده
۱.۲k
۱۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.