📸 عکس نوشته شهدایی
📸#عکسنوشته_شهدایی
🔵شهید #عباس_معصومی_گرجی
🗯آغوش خدا
🔹وقتی از شهادت حرف میزد، من حرفهایش را خیلی جدی نمیگرفتم. با خودم میگفتم که سایه جنگ از ایران دور است. در این زمانه چه کسی شهید میشود. عباس به حرفم میخندید!
🔹میگفت: «مامان من شهید میشم! توام میشی مادر شهید!» من هم میخندیدم و میگفتم: «آخه پسرجان تو میخوای کجا بری که شهید بشی؟» باور نمیکردم که در ایران هنوز هم کسانی در معرض شهادت قرار دارند. پلیسهای مظلومی که هربار در گوشهای از این خاک مورد سوءقصد اشرار قرار میگرفتند.
🔹وقتی اسمش را برای اعزام به سوریه نوشته بود، آمد و به من گفت که: «مادر، ما اسم نوشتیم برای مدافعی حرم.» تازه همه چیز برایم جدی شد. نگران بودم اما همهچیز را سپردم به خدا. مخالفتی نکردم و حتی از حرفش استقبال کردم.میخواستم با خیال راحت اعزامش کنم. نمیدانستم که خدا خیلی زودتر از رفتن به سوریه برای او در همین ایران، آغوش گشوده است!
🔵شهید #عباس_معصومی_گرجی
🗯آغوش خدا
🔹وقتی از شهادت حرف میزد، من حرفهایش را خیلی جدی نمیگرفتم. با خودم میگفتم که سایه جنگ از ایران دور است. در این زمانه چه کسی شهید میشود. عباس به حرفم میخندید!
🔹میگفت: «مامان من شهید میشم! توام میشی مادر شهید!» من هم میخندیدم و میگفتم: «آخه پسرجان تو میخوای کجا بری که شهید بشی؟» باور نمیکردم که در ایران هنوز هم کسانی در معرض شهادت قرار دارند. پلیسهای مظلومی که هربار در گوشهای از این خاک مورد سوءقصد اشرار قرار میگرفتند.
🔹وقتی اسمش را برای اعزام به سوریه نوشته بود، آمد و به من گفت که: «مادر، ما اسم نوشتیم برای مدافعی حرم.» تازه همه چیز برایم جدی شد. نگران بودم اما همهچیز را سپردم به خدا. مخالفتی نکردم و حتی از حرفش استقبال کردم.میخواستم با خیال راحت اعزامش کنم. نمیدانستم که خدا خیلی زودتر از رفتن به سوریه برای او در همین ایران، آغوش گشوده است!
۶۰
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.