به ما گفتند باید بازی کنید

به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی؟؟
گفتند : با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟؟
سوت اغاز بازی رو زدن, فقط فهمیدم
" خدا " تو تیم ماست.
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟؟
بازم خندید و گفت:
خیلی ساده فقط پاس بده به من,
باقیش با من. ...
پس الهی به امید تو ..
دیدگاه ها (۱)

نمی دانم اینجا که ایستاده ام تقدیر من است یا تقصیر من؟!امّا ...

در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــد...

بفرمایید شام

کیک مولودی مامان همسر جان

#Gentlemans_husband#season_Third#part_288تا به خودم اومدم دی...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط